دخترایخشنوپسرایمظلوم

#دخترای‌خشن‌و‌پسرای‌مظلوم
#پارت‌چهل‌و‌هشتم
از زبون #ارزو


به صحنه خیره شدم وسط جمعیت بودم راهم بلد نبودم خوب خدارشکر همه به عشقشون رسیدن ولی میترسم کریس من و قبول نکنه و عاشقم نباشه در حالی که عاشقشم از بین جمعیت رد شدم خیلی به سختی رسیدم دم در سالن به چهره‌ی غرق در خوندن کریس نگاه کردم‌ رفتم بیرون خدا کنه دخترا پیدام کنن خیلی میترسم تقریبا ساعت 1 شب بود و همه جا تاریک داشتم راه میرفتم اولین بار بود که ضعف نشون میدادم که رسیدم به یه کوچه‌ی تاریک و سیاه و بن‌بست همونجا نشستم و دستامو دور پاهام حلقه کردم و سرم و گذاشتم رو زانوهام....

از زبون#کریس

اجرا تموم شد میخواستم امروز بهش اعتراف کنم تازه از اینکه بالاخره چانیولم اعتراف کرده بود خوشحال بودم و انرژی گرفتم رفتیم پشت صحنه که با نبودن ارزو و صورت نگران دخترا لبخند روی لبم ماسید
_ارزو کجاس؟؟
ریحانه:اون...اون...راستش با منیجر رفت تا بتونه روی استیج هم ببینتتون هم کمک منیجر کنه اما منیجر اون و بین جمعیت گم میکنه
منیجر:ببخشید نمیخواستم این اتفاق بیوفته
_دست و پا چلفتی
با عصبانیت زدم بیرون حتما همینجا هاس نباید زیاد نگران بشم خدا کنه برای اتفاقی نیوفتاده باشه...


ادامه دارد❤
دیدگاه ها (۳)

#دخترای‌خشن‌و‌پسرای‌مظلوم#پارت‌چهل‌و‌نهماز زبون #ارزوسرم روی...

#دخترای‌خشن‌و‌پسرای‌مظلوم#پارت‌پنجاهاز زبون #رویا2سال از زما...

#دخترای‌خشن‌و‌پسرای‌مظلوم#پارت‌چهل‌و‌هفتماز زبون #عسلخیلی نگ...

#دخترای_خشن_پسرای_مظلوم#پارت_چهل_و_هفتماز زبون #ریحانههمه نش...

زیر باران سئول [پارت 1]

خون آشام عزیز (67)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط