عشق مافیایی
عشق مافیایی
پارت 4
ا.ت ویو
_:میبینی
یهو منو هل داد رو تخت.
دوتا دستامو گرفت و برد بالای سرم. اومد روم. آروم آروم سرش رو میاورد جلو. سرم رو اونوری کردم اما با اون یکی دستش چونم رو گرفت. منم چشمام رو بستم. احساس میکردم یک سانتی متری منه و واقعا هم بود.
_: خیلی بو میدی
از روم بلند شد. ( چیه نکنه میخواستین تو اولین روز دیدارشون اسمات بشه😑)
دستم رو گرفت یه حوله از کمد برداشت. رفت تو حموم. منو تو وان پر از آب انداخت
منم با دهن باز داشتم نگاش میکردم.
+:دیوونه
_:سریع دوش بگیر. یه لباس رو تخت میزارم اونو بپوش
15 دقیقه بعد
ا.ت ویو
بعد 15 دقیقه از حموم اومدم بیرون. دیدم یه لباس سیاه بلند( عکسشو میزارم) رو تخته. از اون مدل لباسارو دوست نداشتم. برای همین رفتم و از تو چمدون کوچیکم یه شلوار جین آبی با یه بولیز رنگارنگ که تنها لباس بیرونی هام بودند رو پوشیدم. ( عکس هردو رو تو پست بعدی میزارم)
از پله ها رفتم پایین که دیدم اون سه نفری که دیشب دیدم( م ته، پ ته، و خود ته) دارن سرمیز ناهار میخورن.
از روی پله بهشون سلام کردم.
که یهو همه ی نگاها رو من افتاد.
از خجالت سرخ شده بودم چون همه سیاه پوشیده بودند و فقط من بودم که لباسم رنگارنگ بود.
شرطا 7 تا کامنت 10 تا لایک
( خماریییییییییییییییی😁)
پارت 4
ا.ت ویو
_:میبینی
یهو منو هل داد رو تخت.
دوتا دستامو گرفت و برد بالای سرم. اومد روم. آروم آروم سرش رو میاورد جلو. سرم رو اونوری کردم اما با اون یکی دستش چونم رو گرفت. منم چشمام رو بستم. احساس میکردم یک سانتی متری منه و واقعا هم بود.
_: خیلی بو میدی
از روم بلند شد. ( چیه نکنه میخواستین تو اولین روز دیدارشون اسمات بشه😑)
دستم رو گرفت یه حوله از کمد برداشت. رفت تو حموم. منو تو وان پر از آب انداخت
منم با دهن باز داشتم نگاش میکردم.
+:دیوونه
_:سریع دوش بگیر. یه لباس رو تخت میزارم اونو بپوش
15 دقیقه بعد
ا.ت ویو
بعد 15 دقیقه از حموم اومدم بیرون. دیدم یه لباس سیاه بلند( عکسشو میزارم) رو تخته. از اون مدل لباسارو دوست نداشتم. برای همین رفتم و از تو چمدون کوچیکم یه شلوار جین آبی با یه بولیز رنگارنگ که تنها لباس بیرونی هام بودند رو پوشیدم. ( عکس هردو رو تو پست بعدی میزارم)
از پله ها رفتم پایین که دیدم اون سه نفری که دیشب دیدم( م ته، پ ته، و خود ته) دارن سرمیز ناهار میخورن.
از روی پله بهشون سلام کردم.
که یهو همه ی نگاها رو من افتاد.
از خجالت سرخ شده بودم چون همه سیاه پوشیده بودند و فقط من بودم که لباسم رنگارنگ بود.
شرطا 7 تا کامنت 10 تا لایک
( خماریییییییییییییییی😁)
۴۰.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.