دوپارتیP
دوپارتی....P2
اجوما نگران بود جواب جونگ کوک رو چی بده
میدونست که روی نارا خیلی حساس بود ؛مخصوصا که الان داره بچشو حمل میکنه
اجوما:undefinedزود تر خانوم رو ببرین بیمارستان !!سریع ترررundefined
بادیگارد:undefinedچشم خانمundefined
جونگ کوک ویو:
از خواب بلند شدم !
یه حس نگرانی عجیبی توی وجودم موج میزد ،دوستش نداشتم
-جونگ کوک بیا صبحونه !!
جونگ کوک :باشه الان میام
بعد از صرف صبحانه ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد
اواسط راه بود که متوجه شد موبایلش رو خاموش کرده
بعد از روشن کردن موبایلش متوجه شد که اجوما و نارا دفعات زیادی باهاش تماس گرفته بودن ولی بی پاسخ مونده بود
حس عداب به وجدان گرفت
سرعتشو زیاد کرد تا فورا به سئول برسه
undefined40دقیقه بعدundefined
به ادرسی که اجوما از روی ناچاری بهش پیامک کرده بود رفت
میدونست که چیز خوبی در انتظارش نیست ولی رفت
جونگ کوک :undefinedاتاق خانم جئون نارا کجاست؟undefined
مرد پشت سیستم بعد از اینکه چرخی توی کامپیوتر زد گفتundefinedچئون نارا...جئون نارا...اها ..اتاقVIP 235
جونگ کوک :خیلی ممنون..
بعدش به سرعت از پله ها بالا رفت
در اتاق 235 رو باز کرد
با نارایی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود و اجومایی که بالا سرش بود مواجه شد
بی اختیار اشکاش ریخته شد
جونگ کوک :ناراااااا هقققققق...(گریه وصدای بلند )
بعد از زدن این حرف به سمت نارا رفت روی پاهاش نشست و دستای نارا رو توی دست گرفت و شروع کرد به بوسیدن و عذر خواهی کردن
جونگ کوک : نارا عزیزم ....هیققق ببخشید .. من نباید...هققق میرفتمم
نارا :جونگ کوک نکن اینجوری الان حال هم من و هم جونگ سو (پسرشون) خوبه نگران نباش عزیز دلم
اجوما به ارومی اتاق رو ترک کرد تا اونا راحت باشن
جونگ کوک : اسیب دیدی ؟ خودت چیزیت شده ؟ خوبی ؟
نارا:من خوبم نگران نباش
جونگ کوک :بچمون چی اونم خوبه ؟
نارا :نگران نباش اونم خوبه ! راستی چیشد ؟ خوش گذشت ؟شرط رو بردی؟
جونگ کوک لبخندی زد:من شرط زندگی رو به تو بردم
بعدش نزدیک نارا شد ولب زد :اجازه دارم لبای زیبای این بانو رو ببوسم ؟
نارا لبخندی زد و یقه جونگ کوک رو گرفت و نسبت به خودش نزدیک کرد و با چشمای بسته غرق در لذت شد
the end
..........
نویسنده این دو پارتی خودم هستم ولی این دوپارتی به همراه کلی فیک و چند پارتی دیگه توی پیج https://wisgoon.com/rosita.2005
هست ممنون میشم حمایت کنید♥️🙏🏻
اجوما نگران بود جواب جونگ کوک رو چی بده
میدونست که روی نارا خیلی حساس بود ؛مخصوصا که الان داره بچشو حمل میکنه
اجوما:undefinedزود تر خانوم رو ببرین بیمارستان !!سریع ترررundefined
بادیگارد:undefinedچشم خانمundefined
جونگ کوک ویو:
از خواب بلند شدم !
یه حس نگرانی عجیبی توی وجودم موج میزد ،دوستش نداشتم
-جونگ کوک بیا صبحونه !!
جونگ کوک :باشه الان میام
بعد از صرف صبحانه ماشینش رو روشن کرد و راه افتاد
اواسط راه بود که متوجه شد موبایلش رو خاموش کرده
بعد از روشن کردن موبایلش متوجه شد که اجوما و نارا دفعات زیادی باهاش تماس گرفته بودن ولی بی پاسخ مونده بود
حس عداب به وجدان گرفت
سرعتشو زیاد کرد تا فورا به سئول برسه
undefined40دقیقه بعدundefined
به ادرسی که اجوما از روی ناچاری بهش پیامک کرده بود رفت
میدونست که چیز خوبی در انتظارش نیست ولی رفت
جونگ کوک :undefinedاتاق خانم جئون نارا کجاست؟undefined
مرد پشت سیستم بعد از اینکه چرخی توی کامپیوتر زد گفتundefinedچئون نارا...جئون نارا...اها ..اتاقVIP 235
جونگ کوک :خیلی ممنون..
بعدش به سرعت از پله ها بالا رفت
در اتاق 235 رو باز کرد
با نارایی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود و اجومایی که بالا سرش بود مواجه شد
بی اختیار اشکاش ریخته شد
جونگ کوک :ناراااااا هقققققق...(گریه وصدای بلند )
بعد از زدن این حرف به سمت نارا رفت روی پاهاش نشست و دستای نارا رو توی دست گرفت و شروع کرد به بوسیدن و عذر خواهی کردن
جونگ کوک : نارا عزیزم ....هیققق ببخشید .. من نباید...هققق میرفتمم
نارا :جونگ کوک نکن اینجوری الان حال هم من و هم جونگ سو (پسرشون) خوبه نگران نباش عزیز دلم
اجوما به ارومی اتاق رو ترک کرد تا اونا راحت باشن
جونگ کوک : اسیب دیدی ؟ خودت چیزیت شده ؟ خوبی ؟
نارا:من خوبم نگران نباش
جونگ کوک :بچمون چی اونم خوبه ؟
نارا :نگران نباش اونم خوبه ! راستی چیشد ؟ خوش گذشت ؟شرط رو بردی؟
جونگ کوک لبخندی زد:من شرط زندگی رو به تو بردم
بعدش نزدیک نارا شد ولب زد :اجازه دارم لبای زیبای این بانو رو ببوسم ؟
نارا لبخندی زد و یقه جونگ کوک رو گرفت و نسبت به خودش نزدیک کرد و با چشمای بسته غرق در لذت شد
the end
..........
نویسنده این دو پارتی خودم هستم ولی این دوپارتی به همراه کلی فیک و چند پارتی دیگه توی پیج https://wisgoon.com/rosita.2005
هست ممنون میشم حمایت کنید♥️🙏🏻
- ۱۱.۰k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط