نشسته ام روی سجاده و با شیخانصاریان قرآن به سر گرفته ام

نشسته ام روی سجاده و با شیخ#انصاریان قرآن به سر گرفته ام...
خواهرم نشسته کنارم...
بک یا الله را که میگوید ناخودآگاه قبل از همه برای او دعا میکنم... برای ازدواج و عاقبت بخیری اش...
با هر الله... یکی را اسم میبرم... و با تک تک شان تو را...
به بعضی اسمها که میرسد... کار سخت میشود...
بعلی را که میگوید میروم سراغ برادر و پدر و مادر...
بفاطمه... فاطمه و نیایش و مادرشان...
همینطور یک به یک اسم میبریم...
اما نمیدانم به شماره 10 که میرسیم ناخودآگاه اسم تو را می آورم...
کار از محکم کاری عیب نمیکند...
و حالا بالحجة... من مانده ام و یک دنیای بدون تو و بارش مداوم اشک و خستگی و عطش ناب پرواز...لازم نیست به زبان بیاورم...
خدا اگر خداست(که هست) نامه نانوشته میخواند...
همین
همین...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دارم به روزهای خداحافظی با دفتر عاشقانه های آرامم نزدیک میشوم...
دیدگاه ها (۱۰)

دوست داشتن تمام دارایی من در 36 سال زندگی بود...همه چیزی که ...

آن‌روز به چشم‌هایم گفتم:«متأسفم!بعد از این به‌طرز جنون‌آمیزی...

آخرین ساعتهای بیستم رمضان است...و من ذره ذره به عمق فاجعه نز...

من خیلی چیزها را نمیفهمم...اما این را میفهمم که وقتی علی(ع) ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط