ساعت10 صبح
ساعت10 صبح
تهیونگ ویو
چشمامو اروم باز کردم نگار کردم دیدم یجی کنارم نیس خاستم تکون بخورم دیدم دستش تو دستمه بغل تخت روی زمین خوابش برده
چرا اینجا خوابیده
نگاهی به وسایل های پایین تخت کردم دیدم
بله دیشب حتما تب کردم مراقبم بوده
فداش بشم که اینقد مهربونه بیبیم:))
اروم اومدم از رو زمین بلدش کردم
گذاشتمش رو تخت عین فرشته ها خوابیده بود
که گوشیم زنگ خورد ورش داشتم با اسم
برایان سریع اومدم از اتاق بیرون
_سلام رئیس خوب هستین
+چیشده پیداش کردی
_خب رئیس م..ا یه ادرسی ازش پیدا کردیم
+برام بفرست
گوشیو قط کردم رفتم بالا لباسامو عوض کردم
پتو رو یجی کشیدم بوسه ای رو گونش زدم
رفتم سوار ماشین یجی شدم راه افتادم سمت ادرس اینقدی عصبی بودمو همینطور خوشحال
ویو یجی
با نوری ک زده بود رو صورتم بیدار شدم دیدم
روی تختم ولی من....نگاهی به کنارم کردم ته نبود!
از روی تخت بلند شدم دستشویی رو در زدم نبود
رفتم پایین
+تهیونگ
نه تو اشپز خونه بود نه تو حال
لعنتی سریع در خونه رو باز کردم دیدم بله ماشینمم نیس خدا بگم چیکارت کنه ته
لایک:)
#وانشات
#فیکشن
#بی_تی_اس
تهیونگ ویو
چشمامو اروم باز کردم نگار کردم دیدم یجی کنارم نیس خاستم تکون بخورم دیدم دستش تو دستمه بغل تخت روی زمین خوابش برده
چرا اینجا خوابیده
نگاهی به وسایل های پایین تخت کردم دیدم
بله دیشب حتما تب کردم مراقبم بوده
فداش بشم که اینقد مهربونه بیبیم:))
اروم اومدم از رو زمین بلدش کردم
گذاشتمش رو تخت عین فرشته ها خوابیده بود
که گوشیم زنگ خورد ورش داشتم با اسم
برایان سریع اومدم از اتاق بیرون
_سلام رئیس خوب هستین
+چیشده پیداش کردی
_خب رئیس م..ا یه ادرسی ازش پیدا کردیم
+برام بفرست
گوشیو قط کردم رفتم بالا لباسامو عوض کردم
پتو رو یجی کشیدم بوسه ای رو گونش زدم
رفتم سوار ماشین یجی شدم راه افتادم سمت ادرس اینقدی عصبی بودمو همینطور خوشحال
ویو یجی
با نوری ک زده بود رو صورتم بیدار شدم دیدم
روی تختم ولی من....نگاهی به کنارم کردم ته نبود!
از روی تخت بلند شدم دستشویی رو در زدم نبود
رفتم پایین
+تهیونگ
نه تو اشپز خونه بود نه تو حال
لعنتی سریع در خونه رو باز کردم دیدم بله ماشینمم نیس خدا بگم چیکارت کنه ته
لایک:)
#وانشات
#فیکشن
#بی_تی_اس
۲۲.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.