پارت هفتاد
#پارت_هفتاد
زدم زیر خنده که نگاه باباجون برگشت طرف من
باباجون - به به عروس گلم سلام علیکم عروس خانم
+ سلام باباجون مامان جون کجاست ؟؟؟
باباجون - ای خدا این زن بلند شده رفته ارایشگاه بادکنک ها رو هم داده به منم پیر مرد
ادرین رفت طرف باباجون که باباجون با لحن مسخره ای گفت : به این که شازده دوماده خودمون شازده دوماد سلام عرض شد مارو هم که فراموش کردی
ادرین -سلام باباجون این چه حرفیه مگه شما فراموش شدنی هستی
باباجون - حالا بگزریم درسا بابا بیا اینجا این بادکنکا رو باد کن تا ادرین هم کمکت کنه بعد برین این ریسه ها رو هم بکوبید به دیوار منم برم کیک بگیرم و بیرون ی زره کار دارم
+ خب باباجون میخوای بگم ادرین بگیره
باباجون - نه باباجان خودم میرم کارم تموم شد میگیرم
ادرین - نه شما برید من میرم کیک و میگیرم
باباجون - باشه پسرم فعلا خداحافظ
بعد رفت سمت در که برگشت دوباره و گفت : ادرین درسا دست گل به اب ندینا نیام ببینم خونه شبیه درخت شده میخ نزنین تو دیوارا
ادرین - باشه خیالت تخت فقط رُوِل پلاک میزنیم به دیوار
باباجون ی کفش از روی جا کفشی برداشت و پرت کرد طرف ادرین : ای پدر سوخته شیرم و حلالت نمیکنم اگه خونه رو جرواجر بکنی
دیگه داشتم از خنده میمردم خیلی باباجون مرد باحالی بود سر مراسم خاستگاری هم از همون اول اومد نشست ی پاش رو هم گذاشت رو پاش و شروع کرد موز پوست گرفتن و حرف زدن ی خنده ای بود برای خودش برعکس ادرین
بلاخره باباجون رفتن و ادرین رفت دنبال کیک
اولین بادکنک رو به زور باد کردم همش میترسیدم بترکه چند تا بادکنک های که هلیومی بود بود رو پشت میز گذاشته بودن تم تولدش سفید و صورتی باد چند تا بادکنک اینور و چندتا اونور
کار بادکنکای قلبی تموم شد و اخرین دونش رو گره زدم و انداختم همونجا که ادرین سر رسید
رفتم کمکش کیک و ازش گرفتم و گذاشتم یخچال سه تا کیک بود با پایه و چند تا کاپ کیک که عکس های این خانم شاخ روش بود
بعد بادکنکا رو همینطور طرف میز ولشون کردیم که نمای قشنگی داشت
اویز ها رو وصل کردیم و در اخر ی نگاه کلی انداختم و پهن شدم رو مبل که مانتوم کنار رفت و پاهای سفید و خوش تراشم نمایان شد ی نگاه به ادرین انداختم که چشم از روی پاهام برنمیداشت عصبی برگشت نگاهم کرد
ادرین - چرا اینقدر لباست کوتاهه برو زیرش ی چیزی بپوش
+ ای بابا ادرین اینکه تا بالای خط زانومه دیگه کجاس کوتاهه
ادرین - گمشو برو میخوای چشم همه رو پاهات باشه با اون رژت
+ رژم دیگه خوبه ولی لباسمم بد نیست حالا اگه دیدم یکم وضعیت خطریه میرم ساپورت می پوشم
ادوین - حالا نمیشه اون بی صاحاب رو همین الان گمشی بپوشی این ارایشتم پاک کن
+خب
بلند شدم رفتم توی اتاق ادرین که با دکور خیلی قشنگی چیده شده بود
زدم زیر خنده که نگاه باباجون برگشت طرف من
باباجون - به به عروس گلم سلام علیکم عروس خانم
+ سلام باباجون مامان جون کجاست ؟؟؟
باباجون - ای خدا این زن بلند شده رفته ارایشگاه بادکنک ها رو هم داده به منم پیر مرد
ادرین رفت طرف باباجون که باباجون با لحن مسخره ای گفت : به این که شازده دوماده خودمون شازده دوماد سلام عرض شد مارو هم که فراموش کردی
ادرین -سلام باباجون این چه حرفیه مگه شما فراموش شدنی هستی
باباجون - حالا بگزریم درسا بابا بیا اینجا این بادکنکا رو باد کن تا ادرین هم کمکت کنه بعد برین این ریسه ها رو هم بکوبید به دیوار منم برم کیک بگیرم و بیرون ی زره کار دارم
+ خب باباجون میخوای بگم ادرین بگیره
باباجون - نه باباجان خودم میرم کارم تموم شد میگیرم
ادرین - نه شما برید من میرم کیک و میگیرم
باباجون - باشه پسرم فعلا خداحافظ
بعد رفت سمت در که برگشت دوباره و گفت : ادرین درسا دست گل به اب ندینا نیام ببینم خونه شبیه درخت شده میخ نزنین تو دیوارا
ادرین - باشه خیالت تخت فقط رُوِل پلاک میزنیم به دیوار
باباجون ی کفش از روی جا کفشی برداشت و پرت کرد طرف ادرین : ای پدر سوخته شیرم و حلالت نمیکنم اگه خونه رو جرواجر بکنی
دیگه داشتم از خنده میمردم خیلی باباجون مرد باحالی بود سر مراسم خاستگاری هم از همون اول اومد نشست ی پاش رو هم گذاشت رو پاش و شروع کرد موز پوست گرفتن و حرف زدن ی خنده ای بود برای خودش برعکس ادرین
بلاخره باباجون رفتن و ادرین رفت دنبال کیک
اولین بادکنک رو به زور باد کردم همش میترسیدم بترکه چند تا بادکنک های که هلیومی بود بود رو پشت میز گذاشته بودن تم تولدش سفید و صورتی باد چند تا بادکنک اینور و چندتا اونور
کار بادکنکای قلبی تموم شد و اخرین دونش رو گره زدم و انداختم همونجا که ادرین سر رسید
رفتم کمکش کیک و ازش گرفتم و گذاشتم یخچال سه تا کیک بود با پایه و چند تا کاپ کیک که عکس های این خانم شاخ روش بود
بعد بادکنکا رو همینطور طرف میز ولشون کردیم که نمای قشنگی داشت
اویز ها رو وصل کردیم و در اخر ی نگاه کلی انداختم و پهن شدم رو مبل که مانتوم کنار رفت و پاهای سفید و خوش تراشم نمایان شد ی نگاه به ادرین انداختم که چشم از روی پاهام برنمیداشت عصبی برگشت نگاهم کرد
ادرین - چرا اینقدر لباست کوتاهه برو زیرش ی چیزی بپوش
+ ای بابا ادرین اینکه تا بالای خط زانومه دیگه کجاس کوتاهه
ادرین - گمشو برو میخوای چشم همه رو پاهات باشه با اون رژت
+ رژم دیگه خوبه ولی لباسمم بد نیست حالا اگه دیدم یکم وضعیت خطریه میرم ساپورت می پوشم
ادوین - حالا نمیشه اون بی صاحاب رو همین الان گمشی بپوشی این ارایشتم پاک کن
+خب
بلند شدم رفتم توی اتاق ادرین که با دکور خیلی قشنگی چیده شده بود
۲.۲k
۰۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.