پارت هفتادو یک
#پارت_هفتادویک
مانتوم رو در اوردم و گذاشتم روصندلی و رفتم طرف اینه قدی ی نگاه به خودم انداختم با اون کفش های پاشنه ده سانتی زرشکی که تا روی مچ پام رو کامل پشونده بود پوست سفیدم به نمایش گذاشته شده بود
موهام رو درست کردم و لباسم رو مرتب کردم
بعد از اینکه رژم رو تمدید کردم رفتم به طرف کمد ادرین
انتظار داشتم الان با ی مشت اشغال و خاک روبه رو بشم ولی برعکس ی کمد تمیز و پر از لباس
از بین کراوات هاش ی کراوات مشکی و قرمز در اوردم که به کتش میومد نمیدونم چرا کت مشکی پوشیده بود قرار بود اون قهویه رو بپوشه
همینطور بین لباساش داشتم میگشتم که ی دست اومد کنار کمد که ترسیدم و با ی هین عقب رفتم
+ چکار میکنی دیوونه
ادرین - توی کمد من چی میخوای
+ بابا میخواستم برات کراوات پیدا کنم چرا کت مشکی پوشیدی
ادرین - کت قهویه رو دادم خششویی اونا هم اوردن اینجا منم دیگه اینو پوشیدم بیا اینجا عوض کنم
بعد رفت سمت کمدش و زیر و روش کرد و کتش رو در اورد
+ خب چرا کراوات نبستی ؟؟؟؟
ادرین - به نظرت من سرتا پا مشکی پوشیدم کراوات قهویه هم بزنم یکم زیادی مسخره نیست
+ چرا خب
کتش رو پوشید که ی کراوات قهوه ای با خط مشکی در اوردم و بهش دادم که از توی اینه ی نگاه بهم انداخت و سوالی نگاه کرد
رفتم جلوش و کراوات رو انداختم دور گردنش شروع کردم گره زدن خیلی سعی کردم بهش نخورم ولی نشد
بلاخره بستم و ازش جدا شدم
رفت طرف اینه و ی عطر برداشت به مچ دستش زد و گردنش
بعد اومد طرف من و مچ دست راستم رو گرفت و یکم عطر بهش زد و بعد دست چپم
ی نگاه بهم کرد و ی نگاه به گردنم
نبض گردنم رو گرفت و یکم عطر بهش زد و با دستش پخشش کرد
ازم فاصله گرفت و سریع از اتاق رفت بیرون بوی عطرش واقعا محشر بود
ی نگاه به خودم انداختم همه چیز عالی بود فقط پاهام که اونم اگه دیدم خیلی نگاه میکنن ساپورت رنگ پام رو میپوشم که کلفتم هست و پاهام معلوم نیست
از پله ها که رفتم پایین چشمم خورد به غریبه ای که فکر کنم اسمش ارمان بود
اومد به طرفم و با خوشرویی سلام کرد و خواست دستم رو بگیره که در رفتم توی اشپزخونه
کنار ادرین که داشت چای میخورد نشستم و ی چای برای خودم ریختم
+ این اینجا چکار میکنه مگه ساعت چند مهمونا میان که این الان اومده اصلا مگه کار و زندگی نداره سر خود برداشته اومده اینجا
ادرین - من چه میودنم بابا رو داخل خیابون دیده که میوه و خرت و پرت دستش بوده اونم وسایلا رو اورده اینجا که بابا به کارش برسه
+ اههه راستی میگم بچه ها هم دعوتن
ی تای ابروش رو انداخت بالا : بچه ها !!؟؟؟
+بابا ترمه رویا رادوین و اروین دیگه
- اها اره اوناهم هستن
یکم از چاییم رو مزه کردم که صدای ارمان اومد : ادرین داداش کاری نداری من برم
ادرین - نه دستت درد نکنه خداحافظ
مانتوم رو در اوردم و گذاشتم روصندلی و رفتم طرف اینه قدی ی نگاه به خودم انداختم با اون کفش های پاشنه ده سانتی زرشکی که تا روی مچ پام رو کامل پشونده بود پوست سفیدم به نمایش گذاشته شده بود
موهام رو درست کردم و لباسم رو مرتب کردم
بعد از اینکه رژم رو تمدید کردم رفتم به طرف کمد ادرین
انتظار داشتم الان با ی مشت اشغال و خاک روبه رو بشم ولی برعکس ی کمد تمیز و پر از لباس
از بین کراوات هاش ی کراوات مشکی و قرمز در اوردم که به کتش میومد نمیدونم چرا کت مشکی پوشیده بود قرار بود اون قهویه رو بپوشه
همینطور بین لباساش داشتم میگشتم که ی دست اومد کنار کمد که ترسیدم و با ی هین عقب رفتم
+ چکار میکنی دیوونه
ادرین - توی کمد من چی میخوای
+ بابا میخواستم برات کراوات پیدا کنم چرا کت مشکی پوشیدی
ادرین - کت قهویه رو دادم خششویی اونا هم اوردن اینجا منم دیگه اینو پوشیدم بیا اینجا عوض کنم
بعد رفت سمت کمدش و زیر و روش کرد و کتش رو در اورد
+ خب چرا کراوات نبستی ؟؟؟؟
ادرین - به نظرت من سرتا پا مشکی پوشیدم کراوات قهویه هم بزنم یکم زیادی مسخره نیست
+ چرا خب
کتش رو پوشید که ی کراوات قهوه ای با خط مشکی در اوردم و بهش دادم که از توی اینه ی نگاه بهم انداخت و سوالی نگاه کرد
رفتم جلوش و کراوات رو انداختم دور گردنش شروع کردم گره زدن خیلی سعی کردم بهش نخورم ولی نشد
بلاخره بستم و ازش جدا شدم
رفت طرف اینه و ی عطر برداشت به مچ دستش زد و گردنش
بعد اومد طرف من و مچ دست راستم رو گرفت و یکم عطر بهش زد و بعد دست چپم
ی نگاه بهم کرد و ی نگاه به گردنم
نبض گردنم رو گرفت و یکم عطر بهش زد و با دستش پخشش کرد
ازم فاصله گرفت و سریع از اتاق رفت بیرون بوی عطرش واقعا محشر بود
ی نگاه به خودم انداختم همه چیز عالی بود فقط پاهام که اونم اگه دیدم خیلی نگاه میکنن ساپورت رنگ پام رو میپوشم که کلفتم هست و پاهام معلوم نیست
از پله ها که رفتم پایین چشمم خورد به غریبه ای که فکر کنم اسمش ارمان بود
اومد به طرفم و با خوشرویی سلام کرد و خواست دستم رو بگیره که در رفتم توی اشپزخونه
کنار ادرین که داشت چای میخورد نشستم و ی چای برای خودم ریختم
+ این اینجا چکار میکنه مگه ساعت چند مهمونا میان که این الان اومده اصلا مگه کار و زندگی نداره سر خود برداشته اومده اینجا
ادرین - من چه میودنم بابا رو داخل خیابون دیده که میوه و خرت و پرت دستش بوده اونم وسایلا رو اورده اینجا که بابا به کارش برسه
+ اههه راستی میگم بچه ها هم دعوتن
ی تای ابروش رو انداخت بالا : بچه ها !!؟؟؟
+بابا ترمه رویا رادوین و اروین دیگه
- اها اره اوناهم هستن
یکم از چاییم رو مزه کردم که صدای ارمان اومد : ادرین داداش کاری نداری من برم
ادرین - نه دستت درد نکنه خداحافظ
۱۱.۹k
۱۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.