...
...
بیا با سوز جان سازی بزن با تار دل ای یار
برایت شعر میگویم بیـا و دل بهمن بسپار
گرفتـار توام با درد تنهایی چـه باید خواند
چهباید گفت از اینبغض دردلمانده دیوار
مکن پنهان زمن آن چشم زیبای پر از نازت
که میسوزد دل ویـرانهام از درد آن بسیار
برایچشممست نازتو ای مرغخوش الحان
چه دارد جز تمنا ازتو این قلب پر از اصرار
بیـا و دلبری کـم کن که ابرویت مـرا کشته
برای بودنم با تـو چه دارم جز تنی تب دار
مـن و آن باغ ابروهـای تـو در دام دلتنگی
نمانده در شـب هجران مگر انـدوه دل آزار
عجب حس غریبی با لـبانت دارم ای رعـنا
گرفـتارم به شیرینی آن سـر دادهام بـر دار
میانچشمه لبهایتوجزعشقچیزی هست
خودم را با تو میبینم ولی تو از دلم بیزار
تو با زلف سیاه چون شبت آنموج دریایی
شکستی زورقـم را در میان مـوج ناهنجار
فقط یکبیت مانده از تو و موی پریشانت
بهشوق این همه رویای زیبا دل شده بیمار
بیا آغوشخود بگشا که منمجنونم وشیدا
منبیتاب از اینعشق در اینساعت دیدار
«ندا» لبریز از درد است با اینسوز پنهانی
تو آنافسون زیبایی که دلدادم بهتو انگار #سروده_های_عاشقانه
بیا با سوز جان سازی بزن با تار دل ای یار
برایت شعر میگویم بیـا و دل بهمن بسپار
گرفتـار توام با درد تنهایی چـه باید خواند
چهباید گفت از اینبغض دردلمانده دیوار
مکن پنهان زمن آن چشم زیبای پر از نازت
که میسوزد دل ویـرانهام از درد آن بسیار
برایچشممست نازتو ای مرغخوش الحان
چه دارد جز تمنا ازتو این قلب پر از اصرار
بیـا و دلبری کـم کن که ابرویت مـرا کشته
برای بودنم با تـو چه دارم جز تنی تب دار
مـن و آن باغ ابروهـای تـو در دام دلتنگی
نمانده در شـب هجران مگر انـدوه دل آزار
عجب حس غریبی با لـبانت دارم ای رعـنا
گرفـتارم به شیرینی آن سـر دادهام بـر دار
میانچشمه لبهایتوجزعشقچیزی هست
خودم را با تو میبینم ولی تو از دلم بیزار
تو با زلف سیاه چون شبت آنموج دریایی
شکستی زورقـم را در میان مـوج ناهنجار
فقط یکبیت مانده از تو و موی پریشانت
بهشوق این همه رویای زیبا دل شده بیمار
بیا آغوشخود بگشا که منمجنونم وشیدا
منبیتاب از اینعشق در اینساعت دیدار
«ندا» لبریز از درد است با اینسوز پنهانی
تو آنافسون زیبایی که دلدادم بهتو انگار #سروده_های_عاشقانه
۴۲.۱k
۰۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.