سرنوشت
#سرنوشت
#Part۲۲
ات من واقعا معذرت میخام نمیخاستم اینهمه اذیتت کنم من من دوست داشتم برا همین انقد اذیتت کردم که از پیشم نری الانم ازت معذرت میخام متاسفم که انقد عذابت دادم امیدوارم منو ببخشی
بغض توگلومو قورت دادم و گفتم ادم اگ کسیو دوست داشته باشه انقد اذیتش میکنع انقد میزنتش انقد القاب بد بهش میده تو منو نمیخاستی الان توقع داری باور کنم کور خوندی میدونم دلت نمیخاست طلاقم بدی انگار کسی مجبورت کرده ولی دم اون ادمی که توعه سگو راضی کرده یه دختری که هیچی از عمرش ندیدو طلاق بدی و بزاری توحال خودش گرم
توکه بویی از انسانیت نبردی الانم برا من فیلم بازی نکن پا تند کردمو یکم ازش دور شدم دلم میخاست الان یکی بغلم کنه سرمو بزارم رو شونش و قد این دوسال مه زجر کشیدم گریه کنم ولی من کسیو نداشتم تنها جایی الان دلم میخاست برم سر قبر مامانم بود به سمت جیمین رفتمو گفتم: ممنون که کمکم کردین واقعا نمیدونم چجوری تشکر کنم جیمین با لبخندی که بوی مهربونی میداد گف: بیخیال دختر منکه کاری نکردم حالا کجا مخای بری برسونمت درجواب بهش گفتم میشه منو ببری سر قبر مادرم میخام بعد چهارسال برم پیشش جیمین باشه ای گفتو منو برد سر خاک مادرم تشکری کردم و. گفتم ممنون شما دیگ میتونید برید خودم برمیگردم باشه ای گفتو رفت منم قبر مادرمو پیدا کردم نشستم کنارش شروع کردم به حرف زدن با مامانم: سلام مامان من اومدم دختر بی وفات بعد چند سال اومده دیدنت دلت برام تنگ نشده بود ولی من دلم پر میزنه یبار دیگه صداتو بشنوم یه بار دیگه صورتتو ببینم فقط یبار دیگه بیا بغلم کن موهامو شونه کن فقط یبار مامان جونم دلم بران تنگ شده خیلی نامردی که یشب به خابم نیومدی حتی دلت نمیخاد تو. خاب ببینمت دخترت الان 20سالش شده دیگه داره بزرگ میشه ولی تو. نیستی ببینی این چند سال چقد بدون تو زندگیم بهم ریخته بود شاید ازین ببعد بتونم روی خوش زندگیمو.....
#Part۲۲
ات من واقعا معذرت میخام نمیخاستم اینهمه اذیتت کنم من من دوست داشتم برا همین انقد اذیتت کردم که از پیشم نری الانم ازت معذرت میخام متاسفم که انقد عذابت دادم امیدوارم منو ببخشی
بغض توگلومو قورت دادم و گفتم ادم اگ کسیو دوست داشته باشه انقد اذیتش میکنع انقد میزنتش انقد القاب بد بهش میده تو منو نمیخاستی الان توقع داری باور کنم کور خوندی میدونم دلت نمیخاست طلاقم بدی انگار کسی مجبورت کرده ولی دم اون ادمی که توعه سگو راضی کرده یه دختری که هیچی از عمرش ندیدو طلاق بدی و بزاری توحال خودش گرم
توکه بویی از انسانیت نبردی الانم برا من فیلم بازی نکن پا تند کردمو یکم ازش دور شدم دلم میخاست الان یکی بغلم کنه سرمو بزارم رو شونش و قد این دوسال مه زجر کشیدم گریه کنم ولی من کسیو نداشتم تنها جایی الان دلم میخاست برم سر قبر مامانم بود به سمت جیمین رفتمو گفتم: ممنون که کمکم کردین واقعا نمیدونم چجوری تشکر کنم جیمین با لبخندی که بوی مهربونی میداد گف: بیخیال دختر منکه کاری نکردم حالا کجا مخای بری برسونمت درجواب بهش گفتم میشه منو ببری سر قبر مادرم میخام بعد چهارسال برم پیشش جیمین باشه ای گفتو منو برد سر خاک مادرم تشکری کردم و. گفتم ممنون شما دیگ میتونید برید خودم برمیگردم باشه ای گفتو رفت منم قبر مادرمو پیدا کردم نشستم کنارش شروع کردم به حرف زدن با مامانم: سلام مامان من اومدم دختر بی وفات بعد چند سال اومده دیدنت دلت برام تنگ نشده بود ولی من دلم پر میزنه یبار دیگه صداتو بشنوم یه بار دیگه صورتتو ببینم فقط یبار دیگه بیا بغلم کن موهامو شونه کن فقط یبار مامان جونم دلم بران تنگ شده خیلی نامردی که یشب به خابم نیومدی حتی دلت نمیخاد تو. خاب ببینمت دخترت الان 20سالش شده دیگه داره بزرگ میشه ولی تو. نیستی ببینی این چند سال چقد بدون تو زندگیم بهم ریخته بود شاید ازین ببعد بتونم روی خوش زندگیمو.....
۱۷.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.