رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان

#پارت_۱۱۵

چرا اینجوریه، خب درست میشه یعنی بهتر شده نسبت به قبل همشم به لطف خودم ولی هنوز نمیخادقبول کنه وباخودش کناربیاد!
🗣 Masih & Arash
🎵 Zadi Par

زدی پر
فکر میکنم با منه واقعا دلت

تو خواستی
خاطرت راحت از یادم بره

من هنوز قلبم نمیشه باورش
یادگاریاتو از دم دارمش

بد اومد
 پشت هم خونه برام زندون شدش

من اونم
اونکه پشت گریه هاش پنهون شده

من تموم خنده هامو جا گذاشتم
پس چرا دستات منو تنها گذاشت رفت

رفتن تو این آدمو راحت عوض کرد
تو بین راه یهو دلت چیو هوس کرد

لبخند توئم بعد تو با من تلف شد
این آخرا رفتارتم واقعا عوض شد

رفتن تو این آدمو راحت عوض کرد
تو بین راه یهو دلت چیو هوس کرد

لبخند توئم بعد تو با من تلف شد
این آخرا رفتارتم واقعا عوض شد

چی مونده بود روی دلت که نگفتی
 میخواستی تش بد بزنی بهم

رو عکسات هشتگ بزنی عشق
دیگه از سرت پریده

دیدی بازم آخر شدی غریبه

عوض شدم
 راحت تویی دلیلش

چی مونده بود ثابت کنم بهت
که تو رو عاشق کنمت

رفتن تو این آدمو راحت عوض کرد
تو بین راه یهو دلت چیو هوس کرد

لبخند توئم بعد تو با من تلف شد
 این آخرا رفتارت
م واقعا عوض شد!
هی آهنگو عوض میکردم امافکرم پیش تلفن ماهور بود! توحال خودم بودم که ماهور نشست کنارم!
یه چیزی گفت هندزفریو کشیدم
_متوجه نشدم
+میگم خوابت نبرد؟!
_نه سرشبه خو!
ساعتشو نگاکرد +ساعت یک نصفه شب!
متعجب به گوشیم نگا کردم سه ساعته اینجام
+از کِی اینجایی؟
_باورم نمیشه سه ساعت شداصا حواسم نبود
+اره دیگه موزیکو تنهاییو شکلات داغتو!
خندیدم _اره چیز خوبیه!
+خب یخ زدی دیگه! بروبخاب تازه بهترشدی
بلندشدم _شب بخیر
+ببینم چته؟! چیزی شده؟
_نه
+باشه، شب بخیر
من رفتم وماهور هنوز اونجابود!...
بیدار که شدم متوجه سروصدا شدم! از پنجره بیرونو نگاکردم که چشام چارتا شد!
وا همه بروبچ ریختن اینجاکه!
ماهور داشت باهاشون حرف میزد خب چیه برید دیگه منتظر چی هستین!
پرده روکشیدم نشستم روتختم چند مین بعدصدای ماهورو شنیدم که اسمموصدا میکرد
دراتاقو زد
_بیا
دروباز کرد قبل از اینکه حرف بزنه!
_!خب چیه؟ فمیدم با میخای بری باهاشون خب برو
+ترانه
_چی چیو ترانه! میگم برو خو! توکه هیچوقت نظرکسی برات مهم نیست! اونم کی من! منم یکاریش میکنم!
+اهای دخترخانوم پیاده شو باهم بریم اصا فرصت نمیدی ادم حرف بزنه که!؟من باهاشون هیجانمیرم!
میخوام بایه دختره که تشابه اسمی داره باهات برم سفر!
_تشابه اسمی هان؟ من اون تشابهو میکوبم توفرق سرتو اون دختره
+خب پ اماده شو بریم!
_واقن؟
+اره اگه افتخارمیدید! من برم یه سرپیش رامین توعم اماده شو الان تااخر هفته اونجاییم
قبل ازهرواکنشی رفت بیرون منم باذوق وسایلمو اماده کردم اخ که چقد نیاز داشتم بهش! رفتم اتاق ماهورو وسایلای اونم جمع کردم!...

#دخترونه #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #عاشقانه #love #عشق
دیدگاه ها (۲)

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهار

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت فاطینا

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین

دایسون : پس از همین دوست کوچولوت شروع میکنیم×ت تو چی میگی دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط