ازدواج اجباری(part 10)
ازدواج اجباری(part 10)
*ا/ت ویو
دوتاییمون دوش گرفتیم رفتیم پایین
هریدامونو به مامانو باباهامون نشون دادیم تا اینکه گفتن
پ کوک=ا/ت و کوک دوتاییتون فردا باید برید خونه مامانبزرگ و بابابزرگتون و اونجا باید جوری رفتار کنید که انگار واقعا واقعا عاشق همین فهمیدید؟
_+بله(ناراحت)
م ا/ت=حالا بیاید شام بخوریم
_ما خوردیم
م کوک=اوو باشه
_منو ببخشید خستم
+منم همینطور شب بخیر
_شب بخیر
با کوک رفتیم بالا توی اتاق و خوابیدیم
صبح بیدار شدم و دیدم کوک با یه حوله که دور کمرشه داره موهاشو خشک میکنه
_کوککککک
+چتهه
_لباس بپوششش
+خیسم هنو
_به من چه
+خو نگاه نکن
_نمیشه که همش سرم اینجوری باشه کار دارم
+دیگه اون مشکل خودته
_اوفففف لجباز
+برو حموم و قشنگ اماده شو قراره بریم یه مهمونی زوری
_هعیی اره
منم رفتم حموم که یهو دیدم حولم و یادم رفته بردارم
_ای خداااا چیکار کنم
+چته
_ام چیزه کوک میشه چیز حولمو بدی
+باشه
اومد حولمو بده که پاش گیر کرد به فرش و وارد حموم شد
*جونگکوک ویو
یهو پام گیر کرد به فرش و با کله رفتم تو حموم و افتادم روی ا/ت که لبامون به هم برخورد کرد
همینجور دوتاییمون تکون نمیخوردیم که ا/ت گفت
_پاشووووو
+ب.بخشید
_برو بیرون
انکار نمیفهمیدم چی میگه محو بدنش شده بودم
_کرییی برو بیروننن
+ها چی باشه
رفتم بیزون نشستم روی تخت و دستمو گذاشتم روی قلبم وای این چه اتفاقی بود افتاد ضربان قلبم زیاد شده بود
چند تا نفس عمیق کشیدم که منظم شد
*ا/ت ویو
وقتس منو بوسید نمیتونستم حرکت کنم نمیدونم چرا
ولی دلم میخواست اون اتفاق ادامه پیدا کنه
من چم شده کاش میفهمیدم
ادامه دارد...
شرطا:
۳۴ لایک
۵۰ کامنت✨
*ا/ت ویو
دوتاییمون دوش گرفتیم رفتیم پایین
هریدامونو به مامانو باباهامون نشون دادیم تا اینکه گفتن
پ کوک=ا/ت و کوک دوتاییتون فردا باید برید خونه مامانبزرگ و بابابزرگتون و اونجا باید جوری رفتار کنید که انگار واقعا واقعا عاشق همین فهمیدید؟
_+بله(ناراحت)
م ا/ت=حالا بیاید شام بخوریم
_ما خوردیم
م کوک=اوو باشه
_منو ببخشید خستم
+منم همینطور شب بخیر
_شب بخیر
با کوک رفتیم بالا توی اتاق و خوابیدیم
صبح بیدار شدم و دیدم کوک با یه حوله که دور کمرشه داره موهاشو خشک میکنه
_کوککککک
+چتهه
_لباس بپوششش
+خیسم هنو
_به من چه
+خو نگاه نکن
_نمیشه که همش سرم اینجوری باشه کار دارم
+دیگه اون مشکل خودته
_اوفففف لجباز
+برو حموم و قشنگ اماده شو قراره بریم یه مهمونی زوری
_هعیی اره
منم رفتم حموم که یهو دیدم حولم و یادم رفته بردارم
_ای خداااا چیکار کنم
+چته
_ام چیزه کوک میشه چیز حولمو بدی
+باشه
اومد حولمو بده که پاش گیر کرد به فرش و وارد حموم شد
*جونگکوک ویو
یهو پام گیر کرد به فرش و با کله رفتم تو حموم و افتادم روی ا/ت که لبامون به هم برخورد کرد
همینجور دوتاییمون تکون نمیخوردیم که ا/ت گفت
_پاشووووو
+ب.بخشید
_برو بیرون
انکار نمیفهمیدم چی میگه محو بدنش شده بودم
_کرییی برو بیروننن
+ها چی باشه
رفتم بیزون نشستم روی تخت و دستمو گذاشتم روی قلبم وای این چه اتفاقی بود افتاد ضربان قلبم زیاد شده بود
چند تا نفس عمیق کشیدم که منظم شد
*ا/ت ویو
وقتس منو بوسید نمیتونستم حرکت کنم نمیدونم چرا
ولی دلم میخواست اون اتفاق ادامه پیدا کنه
من چم شده کاش میفهمیدم
ادامه دارد...
شرطا:
۳۴ لایک
۵۰ کامنت✨
۶۹.۸k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.