فیک ستاره منپارت
فیک ستاره من(پارت42)
یهو در کافه باز شد و مینسو وارد کافه شد
جیمین: این حرومزاده اینجا چیکاررر میکنه.(عصبی و حرصی)
ا. ت: کی
ا. ت سرشو برگردوند
ا. ت: خب حتما قراری چیزی داره.(خونسرد)
که یهو مینسو با سرعت زیاد به میز جیمین و ا.ت نزدیک میشه... جیمین سریع بلند میشه یقه مینسو رو میگیره
جیمین: اینجااااا چیکاررر میکنییی هااااا. (عربده)
کل کافه برمیگرده به جیمین و مینسو خیره میشن
ا. ت: جیمین تمومش کنن... داری چیکار میکنی..
جیمین: توو یکی خفه شو
ا. ت سکوت میکنه سرشو میندازه پایین
مینسو: اوه اوه چع خشن (پوزخند)
جیمین: خفه شو پسره احمق.... اینجا چه گوهی میخوری هااااا.(داد)
مینسو: امدم دوست دختر سابقمو ببینم.... عیبه؟
جیمین: اره عیبهههه ارههه.... ا. ت مال منه.. سهم منه... اموالللل منههه.... کسییی جرعت نداره نگاش کنههه.(عربده)
ا. ت: جیمین بسههههههههههههه. (داد و بغض)
جیمین به ا. ت نگاه میکنه بعد یه نگاه به مینسو میندازه از کافه میره بیرون
مینسو: خوبی
ا. ت: چی میخوای از جون من ها
مینسو: تورو
ا. ت: اههه مینسو تمومش کن... حوصله تو یکی ندارم.. پفف
یهو جیمین امد ا. ت سریع بلند شد
جیمین: کاریش ندارم برو کنار
ا. ت: اروم باش... توروخدا
جیمین: گفتم برو کنار
ا. ت میره کنار جیمین به مینسو نزدیک میشه مینسو با یه پوزخند به جیمین خیره میشه که این باعث بیشتر اعصابی شدن جیمین میشه
جیمین: اگه واقعا میخوای حرف بزنی....
مینسو: اره میخوام صادقانه حرف بزنم
جیمین: پس بشین
مینسو نشست روبروی ا. ت جیمین هم نشست کنار ا. ت
ا. ت هم شروع میکنه به خوردن قهوه اش
جیمین: صدا نده
ا. ت: چشم
جیمین: چی میخوای
مینسو: م.....
ا. ت خیلی صدا دار دباره قهوه میخوره
جیمین نفس عمیق میکشه
جیمین: صدا ندهههه اعه
ا. ت: چشم چشم ببخشید
جیمین یه نگاه ترسناکی به ا. ت کرد
جیمین: حرفتو بزن
مینسو: ا. ت رو میخوام
جیمین: دلت میخواد بزنمت
مینسو: تو داری سوال میپرسی من دارم صادقانه جواب میدم
جیمین: میبینی که الان مال منه
مینسو؛ منم میخوام بدزدمش
جیمین دندوناشو به هم فشار میده
جیمین: دستاتو میشکونم.(حرصی)
ا. ت: جیمین دستمال بده
جیمین دستمال میگیره خیلی حرصی به سمت ا. ت میزاره
که یهو مینسو داد زد.............
یهو در کافه باز شد و مینسو وارد کافه شد
جیمین: این حرومزاده اینجا چیکاررر میکنه.(عصبی و حرصی)
ا. ت: کی
ا. ت سرشو برگردوند
ا. ت: خب حتما قراری چیزی داره.(خونسرد)
که یهو مینسو با سرعت زیاد به میز جیمین و ا.ت نزدیک میشه... جیمین سریع بلند میشه یقه مینسو رو میگیره
جیمین: اینجااااا چیکاررر میکنییی هااااا. (عربده)
کل کافه برمیگرده به جیمین و مینسو خیره میشن
ا. ت: جیمین تمومش کنن... داری چیکار میکنی..
جیمین: توو یکی خفه شو
ا. ت سکوت میکنه سرشو میندازه پایین
مینسو: اوه اوه چع خشن (پوزخند)
جیمین: خفه شو پسره احمق.... اینجا چه گوهی میخوری هااااا.(داد)
مینسو: امدم دوست دختر سابقمو ببینم.... عیبه؟
جیمین: اره عیبهههه ارههه.... ا. ت مال منه.. سهم منه... اموالللل منههه.... کسییی جرعت نداره نگاش کنههه.(عربده)
ا. ت: جیمین بسههههههههههههه. (داد و بغض)
جیمین به ا. ت نگاه میکنه بعد یه نگاه به مینسو میندازه از کافه میره بیرون
مینسو: خوبی
ا. ت: چی میخوای از جون من ها
مینسو: تورو
ا. ت: اههه مینسو تمومش کن... حوصله تو یکی ندارم.. پفف
یهو جیمین امد ا. ت سریع بلند شد
جیمین: کاریش ندارم برو کنار
ا. ت: اروم باش... توروخدا
جیمین: گفتم برو کنار
ا. ت میره کنار جیمین به مینسو نزدیک میشه مینسو با یه پوزخند به جیمین خیره میشه که این باعث بیشتر اعصابی شدن جیمین میشه
جیمین: اگه واقعا میخوای حرف بزنی....
مینسو: اره میخوام صادقانه حرف بزنم
جیمین: پس بشین
مینسو نشست روبروی ا. ت جیمین هم نشست کنار ا. ت
ا. ت هم شروع میکنه به خوردن قهوه اش
جیمین: صدا نده
ا. ت: چشم
جیمین: چی میخوای
مینسو: م.....
ا. ت خیلی صدا دار دباره قهوه میخوره
جیمین نفس عمیق میکشه
جیمین: صدا ندهههه اعه
ا. ت: چشم چشم ببخشید
جیمین یه نگاه ترسناکی به ا. ت کرد
جیمین: حرفتو بزن
مینسو: ا. ت رو میخوام
جیمین: دلت میخواد بزنمت
مینسو: تو داری سوال میپرسی من دارم صادقانه جواب میدم
جیمین: میبینی که الان مال منه
مینسو؛ منم میخوام بدزدمش
جیمین دندوناشو به هم فشار میده
جیمین: دستاتو میشکونم.(حرصی)
ا. ت: جیمین دستمال بده
جیمین دستمال میگیره خیلی حرصی به سمت ا. ت میزاره
که یهو مینسو داد زد.............
- ۱۵.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط