ویو جنا
𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۳
[ویو جنا]
جنا: اینجا تو رو راه نمیدن
الیا: جنا بوخودا اینجاعه
چشمام و بستم و سعی کردم عقلم و بدم به یه بچه.
اروم سمت در ورودی رفتیم که بدون دردسری اجازه دادن بریم.
خو من که هیچی مگه بچه رو ندیدن!؟
همه کارمندا درحال تمیز کاری بودن
و بار و اماده میکردن.
الیا دستش و از دستم کشید و دویید به سمتی
وای نه
دنبالش دوییدم و صداش کردم ولی فقط کار خودش و میکرد
ممکن بود تو دردسر بندازتم
من تا به حال بار نیومدم
در اتاقی و باز کرد و رفت داخل
جنا: الیا نکن...
وقتی در و هول دادم با یه اتاق شلوغ مواجه شدم.
مردایی که دور میز جمع شده بودن و الان به من نگاه میکردن
الیا از بینشون رد شد
یکیشون برگشت بهمگفت:
_تو کی هستی؟
جنا: م..من
ولی صدایی باعث شد که همشون برگردن سمت میز
دقیق نمیتونستم ببینم کی اونجاس فقط صداش و شنیدم که میگفت:
_ کجا بودی؟ مگه نگفتم بدون مراقبت جایی نرو!؟
و صدایه مظلومانه یه الیا امد که گفت:
_ ببخشید..من..فقط یه لحظه هواسم..پر.رت شدش.ببخشید
صدایه دادی بلتد شد:
_گمشید برید بیرون نمیتونید یه دختر بچه رو نگه دارید.اگه اتفاقی براش میوفتاد میکشتمتون.گمشدد
هموشن اتاق و تخلیه کردن و من فقط سیخ وسط در بودم که بعضیاشون بهم برخورد میکردن
فقط دوتا از اون مرد گنده ها داخل اتاق موندن.
که الان دیدم پشت میز مردی نشسته و الیا تو بغلشه
نگاهشو داد به من
از نگاهش هیجی حسی نمیتونستم بگیرم
این بود دایی الیا؟
برگشت بهم گفت:
_ تو کی؟؟
الیا: دایی این جناست.اون کمکم کرد برگردم پیشت.باهم بازیم کردیم.
اون مرده به یکی از افرادش گفت که الیا رو ببرن
منم خواستم خارج شم گه صدایی مانع شد:
_ تو بمون..
الیا رفت و یکی دیگه از افرادش در و بست
جنا: بله!؟
_: تو الیا رو پیدا کردی.و به جایه اینکه فکر کنی خانوادش نگرانش میشن باهاش بازی کردیی؟
تُن صداش بالا بود.
جنا: چی؟اون یه بچست چطوری از یه بچه ترسیده بتونم بپرسم کجا زندگی میکنه؟یا به حرفش بگیرم؟مجبور شدم با بازی ازش بپرسم دیگه
خیلی روک جوابش و دادم
جنا:و واقعا ازم خوب تشکر کردیدد
خواستن برگردم و برم که گفت :
_چه قدر میخوای؟!
جنا: ببخشید؟
_:چقدر پول میخوای بخواطر پیدا کردن الیا؟و پقدر میخوای که دهنت و ببندی و همجارو پر نکنی..
پوزخند صدا داری زدم
جنا: چرا باید برایه کمک به یه بچه بی گناه پول بخوام؟من این کار و بخواطر پول نکردم.من اصلا شماها رو نمیشناسم که بخوام ازتون پول بگیرمروز خوش
و دیگه از اتاق امدم بیرون
مرتیکه روانی
همیشه وقتی تو برخورد اول از کسی بدممیاد تا اخرش نفرتم باقی میمونه
یعنی چی چقدر پول میخوای؟
از بار امدم بیرون و بار اخر نگاهی بهش کردم
یه قدم با حرص برداشتم ولی یاد اون عکس افتادم،اینجا
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۳
[ویو جنا]
جنا: اینجا تو رو راه نمیدن
الیا: جنا بوخودا اینجاعه
چشمام و بستم و سعی کردم عقلم و بدم به یه بچه.
اروم سمت در ورودی رفتیم که بدون دردسری اجازه دادن بریم.
خو من که هیچی مگه بچه رو ندیدن!؟
همه کارمندا درحال تمیز کاری بودن
و بار و اماده میکردن.
الیا دستش و از دستم کشید و دویید به سمتی
وای نه
دنبالش دوییدم و صداش کردم ولی فقط کار خودش و میکرد
ممکن بود تو دردسر بندازتم
من تا به حال بار نیومدم
در اتاقی و باز کرد و رفت داخل
جنا: الیا نکن...
وقتی در و هول دادم با یه اتاق شلوغ مواجه شدم.
مردایی که دور میز جمع شده بودن و الان به من نگاه میکردن
الیا از بینشون رد شد
یکیشون برگشت بهمگفت:
_تو کی هستی؟
جنا: م..من
ولی صدایی باعث شد که همشون برگردن سمت میز
دقیق نمیتونستم ببینم کی اونجاس فقط صداش و شنیدم که میگفت:
_ کجا بودی؟ مگه نگفتم بدون مراقبت جایی نرو!؟
و صدایه مظلومانه یه الیا امد که گفت:
_ ببخشید..من..فقط یه لحظه هواسم..پر.رت شدش.ببخشید
صدایه دادی بلتد شد:
_گمشید برید بیرون نمیتونید یه دختر بچه رو نگه دارید.اگه اتفاقی براش میوفتاد میکشتمتون.گمشدد
هموشن اتاق و تخلیه کردن و من فقط سیخ وسط در بودم که بعضیاشون بهم برخورد میکردن
فقط دوتا از اون مرد گنده ها داخل اتاق موندن.
که الان دیدم پشت میز مردی نشسته و الیا تو بغلشه
نگاهشو داد به من
از نگاهش هیجی حسی نمیتونستم بگیرم
این بود دایی الیا؟
برگشت بهم گفت:
_ تو کی؟؟
الیا: دایی این جناست.اون کمکم کرد برگردم پیشت.باهم بازیم کردیم.
اون مرده به یکی از افرادش گفت که الیا رو ببرن
منم خواستم خارج شم گه صدایی مانع شد:
_ تو بمون..
الیا رفت و یکی دیگه از افرادش در و بست
جنا: بله!؟
_: تو الیا رو پیدا کردی.و به جایه اینکه فکر کنی خانوادش نگرانش میشن باهاش بازی کردیی؟
تُن صداش بالا بود.
جنا: چی؟اون یه بچست چطوری از یه بچه ترسیده بتونم بپرسم کجا زندگی میکنه؟یا به حرفش بگیرم؟مجبور شدم با بازی ازش بپرسم دیگه
خیلی روک جوابش و دادم
جنا:و واقعا ازم خوب تشکر کردیدد
خواستن برگردم و برم که گفت :
_چه قدر میخوای؟!
جنا: ببخشید؟
_:چقدر پول میخوای بخواطر پیدا کردن الیا؟و پقدر میخوای که دهنت و ببندی و همجارو پر نکنی..
پوزخند صدا داری زدم
جنا: چرا باید برایه کمک به یه بچه بی گناه پول بخوام؟من این کار و بخواطر پول نکردم.من اصلا شماها رو نمیشناسم که بخوام ازتون پول بگیرمروز خوش
و دیگه از اتاق امدم بیرون
مرتیکه روانی
همیشه وقتی تو برخورد اول از کسی بدممیاد تا اخرش نفرتم باقی میمونه
یعنی چی چقدر پول میخوای؟
از بار امدم بیرون و بار اخر نگاهی بهش کردم
یه قدم با حرص برداشتم ولی یاد اون عکس افتادم،اینجا
- ۳۹.۷k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط