*pleas stey well*PT8

تماس جیمین و تهیونگ
-س سلام تهیونگ...
^چه اعجب جواب دادی...خب خوبی؟
-اهوم خوبم تو خوبی؟
^اره ولی احساس میکنم فرق کردی روحیت عوض شده؟
-ام خب اره...با ینفر اشنا شدم که باعث شده حالم عوض بشه
^خب برای فردا شب برنامت چیه؟(امروز دو شنبه بود)
-اممم...نمیدونم صبر کن...
-را/ت فردا شب برنامه چیه؟
+نمیدونم هرچ تو بگی...
-ته کاری نداریم...چرا؟
^ام خب قراره با بچه ها فردا شب بریم ویلای شوگا...گفتیم توهم بیای
-اممممممم
-اهوم میام...میتونم ا/ت هم رو بیارم؟
^ا/ت؟
-همون کسی که باهاش اشنا شدم...
^اهان اره حتما...
-پس میبینمت...
^همینطور...
پایان تماس»
+خب چی گفت؟
-گفت که فردا شب تا اخر هفته میرن ویلای شوگاهیونگ اگه بخوایم ماهم میتونیم بریم و خب همونطور که دیدی من قبول کردم...
+اهان چه خوب...خب الان چیکار بکنیم؟
-نمیدونم متونیم کیک کوکی یا حتی پنکیک بپزیم چطوره؟
+اوممممم فکر خوبیه بعدشم میتونیم نقاشی بکشیم...
-خیلو خب بریم...
+بریم
رفتیم توی اشپزخونه براین تمام وسایلی که ناز داشتیم و اورد اخر سر هم دوتا پیشند و کلاه اورد
+واو بهت میخوره اشپزماهری باشی...
-ام خب اره یعنی نه میدونی؟
+نه نمیدونم...
-حب حقیقتش از اشپزی واقعا خوشم میاد
+چی بپزیم....کوکی خوبه؟
-اهوم
+خب شروع کنیم...
شروع کردیم درست کردن کوکی ها داشتم موادرو با همزن برقی هم میزدم چون دستم درد گرفت میخواستم یکم استراحت کنم که بدون اینکه حواسم باشه همزن روشنه اوردمش بالا و پشفته های مواد ریخت توی صورتم...اخمی کردم و
+ایششششش
همزن رو خاموش کردم که جیمین اومد سمتم و گفت
-چیشدی؟
+مواد ریخت توی صورتم...
-(خنده)
-الان تمیزش میکنم
شروع کرد با دست تمیز کردن صورتم...وقتی داشت صورتمو تمیز میکرد به چشماش خیریه شده بودم یکمم خجالت میکشیدم...دستام یخ کرده بود وقتی کارش تموم شد بهم نگاه کرد و گفت
-هی...چرا...لپات گل انداخته؟
+چی دوباره...ایشششش
-نیازی نیست خجالت بکشی
بقیه ی مواد رو هم زدم و بعدشم رختیم توی قالب و گذاشتیمشون توی فر وقتی منتظر بودیم که کوکی هامون پخته بشن یخورده باهم حرف زدیم...
+جیم...میدونم سوال مسخره ایه ولی تا حالا عاشق شدی؟
-خب عاشق شدم که این اتفاق افتاد...ولی بعد از اون دیگه عاشق کسی نشدم...تو چی؟
+خب...من عاشقم ینفر هستم....
-خوشبحال اون مردی که عاشقشی...کیه؟
+خیلی نزدیکه...
-خب کیه جیوون ؟
+نه نزدیک تر...
-اممم نمیدونم...من؟
+هوم...
-جدی...
+اره...وقتی پیشتم احساس امنیت و ارامش میکنم...
-مرسی که استارت اعتراف کردنو زدی حقیقتش منم وقتی پیشتم و باهات حرف میزنم انگار که پرانه ها توی قلبم پرواز میکنن...
+هییین کوکیاااا...(فک کردین میزارم کیس برن؟؟اره)
دیدگاه ها (۱۹)

*please stey well*PT9

*please stey well*PT10

*please stey well*PT7

گایز پروف رو تغییر دادم:)گمم نکنید:)

پارت ۷۰ فیک ازدواج مافیایی

خب خب بریم واسه پارت نهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط