*please stey well*PT7
صبح زود تر از همه بیدار شدم رفتم توی خونه ی چرخی زدم جیوون رفته بود دانشگاه مامان بابام هم طبق معمول شرکت بودن من مونده بودم و ا/ت تصمیم گرفتم یکم باهاش شوخی کنم یه سطل اب برداشتم دوربینو توی بالکن کار گذاشتم و رفتما/ت رو بیدار کنم...
-ا/ت؟ا/ت بیدا نمیشی؟
-حوصله ام سر رفته...
+امممم بزار بخوابم براین...
-پاشو دیگه ساعت دوازده ظهره
+چی دوازده ..
-اره...راستی داره بارون میاد بیا ببین
+اومدم
بلند شد و اومد تی بالکن همینجوری که با چشمای خوابالو به اسمون زل زده بود گفت
+بارون وسط تابستون کجا بود اخه..
همینکه چرخید سمتم خیسش کردم...جیغ بنفشی کشیدی و گفت
+جیمیننننن...چه کاریه اخههههه...یخ زدممممم(جیغ)
+بخدا اگه دستم بهت برسه تیکه بزرگت گوشته
-اگه تونستی بگیرم
+یااااااا(چصناله)
*ا/ت ویو*
بعد از شوکی که بهم وارد شد همینجوری اب چلون رفتم یه دست لباس برای خودم برداشتم و رفتم توی حمام...یه دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون روتینمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و بافتم بعدشم ساعتو چک کردم هنوز ساعت ده بود رفتم طبقه ی پایین پیش جیمین و گفتم
+خب بانمک صبحونه خوردی؟
-نه
+خب بیا باهم بخوریم...
-راستی بابت شوخی امروز صبحم...ببخشید...خیلی بد بود
+اشکال نداره...فقط خواستی شوخی کنی یه شوخی اروم تر انتخواب کن...
-باشه...
صبحونمون رو خوردیم و ظرفا رو جمع کردیم بعدشم رفتیم توی حال نشتیم من داشتم مبایلمو چک میکردم جیمین هم همینطور که یهو مبایلش زنگ خورد هول کرد و قطعش کرد...
+ام...همچی اوکیه؟کیه بود چرا هول کردی؟
-دوستم...تهیونگ(^)
+تهیونگ خودمون؟
-هوم
+خب چرا قطع کردی؟
-اخه میترسم...
+یااا زنگ زده حالتو بپرسه...بهش زنگ بزن
-ب...با...شه
-ا/ت؟ا/ت بیدا نمیشی؟
-حوصله ام سر رفته...
+امممم بزار بخوابم براین...
-پاشو دیگه ساعت دوازده ظهره
+چی دوازده ..
-اره...راستی داره بارون میاد بیا ببین
+اومدم
بلند شد و اومد تی بالکن همینجوری که با چشمای خوابالو به اسمون زل زده بود گفت
+بارون وسط تابستون کجا بود اخه..
همینکه چرخید سمتم خیسش کردم...جیغ بنفشی کشیدی و گفت
+جیمیننننن...چه کاریه اخههههه...یخ زدممممم(جیغ)
+بخدا اگه دستم بهت برسه تیکه بزرگت گوشته
-اگه تونستی بگیرم
+یااااااا(چصناله)
*ا/ت ویو*
بعد از شوکی که بهم وارد شد همینجوری اب چلون رفتم یه دست لباس برای خودم برداشتم و رفتم توی حمام...یه دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون روتینمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و بافتم بعدشم ساعتو چک کردم هنوز ساعت ده بود رفتم طبقه ی پایین پیش جیمین و گفتم
+خب بانمک صبحونه خوردی؟
-نه
+خب بیا باهم بخوریم...
-راستی بابت شوخی امروز صبحم...ببخشید...خیلی بد بود
+اشکال نداره...فقط خواستی شوخی کنی یه شوخی اروم تر انتخواب کن...
-باشه...
صبحونمون رو خوردیم و ظرفا رو جمع کردیم بعدشم رفتیم توی حال نشتیم من داشتم مبایلمو چک میکردم جیمین هم همینطور که یهو مبایلش زنگ خورد هول کرد و قطعش کرد...
+ام...همچی اوکیه؟کیه بود چرا هول کردی؟
-دوستم...تهیونگ(^)
+تهیونگ خودمون؟
-هوم
+خب چرا قطع کردی؟
-اخه میترسم...
+یااا زنگ زده حالتو بپرسه...بهش زنگ بزن
-ب...با...شه
۶.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.