پارت جدید
پارت جدید
جونگ هی اسلحه شو انداخت روی زمین و فرار کرد .
بدو سمت خواهرم رفتم و بغلش کردم .
@امیلی
میا
اشک تو چشمام جمع شده بود بعد ۴ سال که اون لعنتی اسیرش کرده بود تونستم خواهرمو ببینم .
بادیگارد ها رفتن بیرون .
÷امیلی معرفی نمیکنی .
خواهرمه میا
@ممنونم ازتون و تعظیم کرد .
یه بادیگارد پشت الکسوایستاده بود که میا رو برد سمت ماشین .
÷من هنوز کارم با تو تموم نشده شایدم تا صبح باید بهم اعتراف کنی .
ویو داخل خونه
الکس دستمو گرفت و منو برد سمت اتاقش
÷ واقعیت رو بهم بگو ،هر دروغی که بگی یکی از لباساتو در میارم .
خب کی تو رو فرستاد اینجا؟
خب...م.میدونی ، جونگ هی اینکارو باهام کرد .
÷جونگ هی ؟( عصبی و با غرش )
ا..آره.
÷تو چرا قبول کردی که بیای جاسوسی منو بکنی؟
خب م.من میخواستم خواهرمو نجات بدم .
ا..اون گفت که اکه اینکارو نکنم خواهرمو میکشه .
÷به خاطر خواهرش؟ عجیبه *تو ذهنش
÷اون گردنبد رو کی بهت داد
دست راستش همونی که دهنش بسته بود .
÷او .. فکر کنم این چند روز آدم های زیادی رو باید بکشم .
÷چرا قبول کردی که داخل قهوه ام سم بریزی مگه نگفتی هنوز دوسم داری .
دست راستش همیشه بهم دست درازی میکرد و بهم میگفت اکه سم رو نریزم بهم تج*اوز میکنه .
÷خب توهم قبول کردی ؟ پس چرا نیومدی حقیقت رو زود تر بهم بگی؟
اکه بخاطر ، طلاقی که من باعثش شده بودم منو میکشنی چی ؟
اومد جلو و بغلم کرد : نباید ولت میکردم نباید میزاشتم بری باید حتی اکه شده بزور شلاق نگهت میداشتم.
از روی کشو انگشتری برداشت و جلوم زانو زد.
:من آدم خودخواهیم چیزی که مال منه ، مال من میمونه ، لیدی مال من میشی؟
+ما دو خط موازی بودیم ، به هم رسیدنمان قانون جهان را عوض میکرد، باهم بودنمان باشد برای دنیایی دیگر....
و دختر به سمت پله دوید و از بالای پله ها خود را به سمت پایین رها کرد ....
فحشم ندید 🗿😔گنا دارم
جونگ هی اسلحه شو انداخت روی زمین و فرار کرد .
بدو سمت خواهرم رفتم و بغلش کردم .
@امیلی
میا
اشک تو چشمام جمع شده بود بعد ۴ سال که اون لعنتی اسیرش کرده بود تونستم خواهرمو ببینم .
بادیگارد ها رفتن بیرون .
÷امیلی معرفی نمیکنی .
خواهرمه میا
@ممنونم ازتون و تعظیم کرد .
یه بادیگارد پشت الکسوایستاده بود که میا رو برد سمت ماشین .
÷من هنوز کارم با تو تموم نشده شایدم تا صبح باید بهم اعتراف کنی .
ویو داخل خونه
الکس دستمو گرفت و منو برد سمت اتاقش
÷ واقعیت رو بهم بگو ،هر دروغی که بگی یکی از لباساتو در میارم .
خب کی تو رو فرستاد اینجا؟
خب...م.میدونی ، جونگ هی اینکارو باهام کرد .
÷جونگ هی ؟( عصبی و با غرش )
ا..آره.
÷تو چرا قبول کردی که بیای جاسوسی منو بکنی؟
خب م.من میخواستم خواهرمو نجات بدم .
ا..اون گفت که اکه اینکارو نکنم خواهرمو میکشه .
÷به خاطر خواهرش؟ عجیبه *تو ذهنش
÷اون گردنبد رو کی بهت داد
دست راستش همونی که دهنش بسته بود .
÷او .. فکر کنم این چند روز آدم های زیادی رو باید بکشم .
÷چرا قبول کردی که داخل قهوه ام سم بریزی مگه نگفتی هنوز دوسم داری .
دست راستش همیشه بهم دست درازی میکرد و بهم میگفت اکه سم رو نریزم بهم تج*اوز میکنه .
÷خب توهم قبول کردی ؟ پس چرا نیومدی حقیقت رو زود تر بهم بگی؟
اکه بخاطر ، طلاقی که من باعثش شده بودم منو میکشنی چی ؟
اومد جلو و بغلم کرد : نباید ولت میکردم نباید میزاشتم بری باید حتی اکه شده بزور شلاق نگهت میداشتم.
از روی کشو انگشتری برداشت و جلوم زانو زد.
:من آدم خودخواهیم چیزی که مال منه ، مال من میمونه ، لیدی مال من میشی؟
+ما دو خط موازی بودیم ، به هم رسیدنمان قانون جهان را عوض میکرد، باهم بودنمان باشد برای دنیایی دیگر....
و دختر به سمت پله دوید و از بالای پله ها خود را به سمت پایین رها کرد ....
فحشم ندید 🗿😔گنا دارم
۷۰۹
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.