از آن زمان که زندگی، تو را کنار من نخواست
از آن زمان که زندگی، تو را کنار من نخواست
غروب پنجشنبه هم، شبیه عصر جمعه هاست
هزار روز بی قرار و طعم تلخ انتظار
نگو به من "سکوت کن! که گریه کار بچه هاست"
از آن زمان که رفتهای، به اشک خو گرفتهام
خودت بیا به خانه یا بگو که خانهات کجاست؟
نگو دگر ز صبرها، که بین سنگ قبرها
به جستجوی نام تو، دلم پر از گلایه هاست
کدام امید دیگری؟ کدام روز محشری؟
چنین که بعد رفتنت، قیامتی به دل به پاست!
شکایتی نمیکنم، سکوت میکنم دگر
فقط بگو چرا خدا تو را کنار من نخواست؟
( این شعر با قلبمم بازی میکنه :> )
غروب پنجشنبه هم، شبیه عصر جمعه هاست
هزار روز بی قرار و طعم تلخ انتظار
نگو به من "سکوت کن! که گریه کار بچه هاست"
از آن زمان که رفتهای، به اشک خو گرفتهام
خودت بیا به خانه یا بگو که خانهات کجاست؟
نگو دگر ز صبرها، که بین سنگ قبرها
به جستجوی نام تو، دلم پر از گلایه هاست
کدام امید دیگری؟ کدام روز محشری؟
چنین که بعد رفتنت، قیامتی به دل به پاست!
شکایتی نمیکنم، سکوت میکنم دگر
فقط بگو چرا خدا تو را کنار من نخواست؟
( این شعر با قلبمم بازی میکنه :> )
۵.۸k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.