"A business marriage"
"A business marriage"
"P⁷"
(فلش بک به روزی که بابای کوک ازش خواست ازدواج کنه)
(بابای کوک+ کوک_)
+ پس من بیا اینجا کارت دارم.
_ بابا دوباره چیکارم داریی؟!
+ ببینم تو نمیخوای ازدواج کنی؟
_ نه بابا اصلا وقتو حوصله شو ندارم
+ منظورت چیه تو دیگه ۲۵ سالت شده نمیخوای استین بالا بزنی و بری با یه دختر خوب ازدواج کنی و یه نوه بیارین؟!
_ بابا گفتم که نمیخوام
+ باشه پس منم مدیریت شرکتو ازت میگیرم
_ بابا م..منظورت چیه؟
+ همین که گفتم یا ازدواج میکنی یا شرکتو ازت میگیرم...
_ ولی..
+ولی نداره همین که گفتم
بعد بابای کوک رفت...
(پایان فلش بک)
_ خب چرا من؟ (از خداتم باشه پشمک😂)
+ چون شما به نظرم تنها فرد قابل اعتماد من هستین. تا فردا میتونین انتخاب کنین که این کارو انجام بدین یا از این شرکت اخراج میشین...
_ چیییی؟ چراااا؟ من واقعا به این کار نیاز دارم.
+ خب دیگه حرفی ندارم میتونین برین! فقط اینکه این موضوع رو به کسی نگین.
_ ولی آخه...
+ لطفا برین من کار دارم
_ باشه ( با حالت نا امیدی😂)
بورام ویو
وای حالا چه غلطی کنم این چه زندگی گوهیه که من دارم من فقط ۱۹ سالمه سنم برای ازدواج خیلی کمه.
حالا به مامانم چی بگم به بابام چی بگممممم؟؟!
داشتم زندگی عادیمو میکردم این چه وضعیه؟😭
رفتم و نشستم جایی که همیشه کار میکردم
هعیی کارامو کردم و رفتم خونه شامو از بیرون سفارش دادم دوکبوکی بود خوشمزه بود ولی اصلا بهم نچسبید چون فکرم همش به این قرارداد ازدواج بود...
یهو دوستم یونا زنگ زد...
(یونا+بورام_)
+ آنیوووو چطوری بورام؟!...
_ سلام خوبم تو خوبی؟ (بی حال) (بچه ها کلا بی حوصله حرف میزنه)
+ منم خوبم چخبر راستی چرا اینقدر بی حال حرف میزنی و اینکه وقتی امروز رفتی اتاق رئیس چی بهت گفت؟!...
لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
۱۰ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
"P⁷"
(فلش بک به روزی که بابای کوک ازش خواست ازدواج کنه)
(بابای کوک+ کوک_)
+ پس من بیا اینجا کارت دارم.
_ بابا دوباره چیکارم داریی؟!
+ ببینم تو نمیخوای ازدواج کنی؟
_ نه بابا اصلا وقتو حوصله شو ندارم
+ منظورت چیه تو دیگه ۲۵ سالت شده نمیخوای استین بالا بزنی و بری با یه دختر خوب ازدواج کنی و یه نوه بیارین؟!
_ بابا گفتم که نمیخوام
+ باشه پس منم مدیریت شرکتو ازت میگیرم
_ بابا م..منظورت چیه؟
+ همین که گفتم یا ازدواج میکنی یا شرکتو ازت میگیرم...
_ ولی..
+ولی نداره همین که گفتم
بعد بابای کوک رفت...
(پایان فلش بک)
_ خب چرا من؟ (از خداتم باشه پشمک😂)
+ چون شما به نظرم تنها فرد قابل اعتماد من هستین. تا فردا میتونین انتخاب کنین که این کارو انجام بدین یا از این شرکت اخراج میشین...
_ چیییی؟ چراااا؟ من واقعا به این کار نیاز دارم.
+ خب دیگه حرفی ندارم میتونین برین! فقط اینکه این موضوع رو به کسی نگین.
_ ولی آخه...
+ لطفا برین من کار دارم
_ باشه ( با حالت نا امیدی😂)
بورام ویو
وای حالا چه غلطی کنم این چه زندگی گوهیه که من دارم من فقط ۱۹ سالمه سنم برای ازدواج خیلی کمه.
حالا به مامانم چی بگم به بابام چی بگممممم؟؟!
داشتم زندگی عادیمو میکردم این چه وضعیه؟😭
رفتم و نشستم جایی که همیشه کار میکردم
هعیی کارامو کردم و رفتم خونه شامو از بیرون سفارش دادم دوکبوکی بود خوشمزه بود ولی اصلا بهم نچسبید چون فکرم همش به این قرارداد ازدواج بود...
یهو دوستم یونا زنگ زد...
(یونا+بورام_)
+ آنیوووو چطوری بورام؟!...
_ سلام خوبم تو خوبی؟ (بی حال) (بچه ها کلا بی حوصله حرف میزنه)
+ منم خوبم چخبر راستی چرا اینقدر بی حال حرف میزنی و اینکه وقتی امروز رفتی اتاق رئیس چی بهت گفت؟!...
لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۵ لایک
۱۰ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
۷.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.