"A business marriage"
"A business marriage"
"P⁵"
یه روز صبح از خواب بیدار شدم که مثل همیشه برم سرکار بلند شدم و کارامو کردم و میخواستم برم سرکار که یکی زنگ زد اون دستیار رئیس یعنی کیم تهیونگ بود😶
وایسا ببینم چرا بهم زنگ زده
گوشی رو جواب دادم...
(تهیونگ+بورام_)
_ الو سلام بفرمایید
+ امم.. سلام خوب هستید؟
_ بله ممنون کاری داشتین؟
+ اره رئیس گفتن که بهتون بگم بیاین باهاتون یه کار مهم داره...
_ امم.. میشه بپرسم چه کاری؟
+نمیدونم به من نگفتن، گفتن فقط به خودتون میگن
(بچهها در واقع تهیونگ میدونه چون بهترین دوست جونگکوکه و جونگکوک هرکاری که بخواد انجام بده رو به ته میگه)
_ اها باشه الان میام شرکت خدافظ
+ باشه ممنون خدافظ
(فلش بک به صحبت ته و کوکی)
(ته+کوک_)
داشتم توی دفترم کار میکردم و تقریبا کارام تموم شده بود میخواستم برم خونه که یهو گوشیم زنگ خورد جونگکوک بود گوشیمو ورداشتم و جواب دادم....
_ الو سلام ته خوبی؟
+ سلام کوکی مرسی خوبم کاری داشتی؟
_ اره بیا دفترم بهت میگم
+ باشه
رفتم جلوی دفترش و در زدم و رفتم تو
+سلام کوکی اومدم
_ اومم.. خوبه بیا بشین اینجا
جونگکوک روبهروی تهیونگ نشسته بود
+ خب نشستم بگو قضیه چیه؟
_ راستش بابام هی اصرار میکنه که ازدواج کنم میگه اگه ازدواج نکنی این شرکت رو ازت میگیرم الان من چیکار کنم؟!...
لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۰ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
"P⁵"
یه روز صبح از خواب بیدار شدم که مثل همیشه برم سرکار بلند شدم و کارامو کردم و میخواستم برم سرکار که یکی زنگ زد اون دستیار رئیس یعنی کیم تهیونگ بود😶
وایسا ببینم چرا بهم زنگ زده
گوشی رو جواب دادم...
(تهیونگ+بورام_)
_ الو سلام بفرمایید
+ امم.. سلام خوب هستید؟
_ بله ممنون کاری داشتین؟
+ اره رئیس گفتن که بهتون بگم بیاین باهاتون یه کار مهم داره...
_ امم.. میشه بپرسم چه کاری؟
+نمیدونم به من نگفتن، گفتن فقط به خودتون میگن
(بچهها در واقع تهیونگ میدونه چون بهترین دوست جونگکوکه و جونگکوک هرکاری که بخواد انجام بده رو به ته میگه)
_ اها باشه الان میام شرکت خدافظ
+ باشه ممنون خدافظ
(فلش بک به صحبت ته و کوکی)
(ته+کوک_)
داشتم توی دفترم کار میکردم و تقریبا کارام تموم شده بود میخواستم برم خونه که یهو گوشیم زنگ خورد جونگکوک بود گوشیمو ورداشتم و جواب دادم....
_ الو سلام ته خوبی؟
+ سلام کوکی مرسی خوبم کاری داشتی؟
_ اره بیا دفترم بهت میگم
+ باشه
رفتم جلوی دفترش و در زدم و رفتم تو
+سلام کوکی اومدم
_ اومم.. خوبه بیا بشین اینجا
جونگکوک روبهروی تهیونگ نشسته بود
+ خب نشستم بگو قضیه چیه؟
_ راستش بابام هی اصرار میکنه که ازدواج کنم میگه اگه ازدواج نکنی این شرکت رو ازت میگیرم الان من چیکار کنم؟!...
لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۱۰ لایک
۵ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
۸.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.