عشق کلاسیک

عشق کلاسیک 🤎✨

p 1


ویو ا.ت


امروز سبح دوباره مثل روز های دیگه با صدای مادرم بیدار شدم ، به سرویس بهداشتی مراجعه کردم ، سر میز صبحانه خانواده ی چهار نفره ی ما مشسته بود داداشم یونگی معلوم میست این روزا چش شده همش داره ازیتم میکنه (کارشون همینه ...)امروز روز خیلی خوبیه چرا؟ چون امروز تولد پادشاه خردمند سرزمین ما هست و کشورمون هرسال تو این روز بزن و بکوب جانانه ای دارن ، پدرم و داداشم باید امروز زودتر میفرتن به قصر ناسلامتی دستیار پادشاهن ، مامانمم امروز سرش شلوغه چون همه برای امروز به مغازه ی ما میان و من از این بابت خوشحالم و منم کاری ندارم پس میرم بیرون و برای خودم میچرخم.



ویو تهیونگ



مثل همیشه خدمتکار بیدارم کرد ، سرویس بهداشتی رفتم و کار هام رو انجام دادم(مثلا چه کاری؟😑)سر میز صبحانه من و پدرم و مادرم نشسته بودیم ، امروز هم مثل سال های گذشته که واسه ی پدرم جشن بزرگی برپا میشه منم برنا مه ی خودمو دارم ، البته با تغییر ، قراره امسال تنهایی و بدون خبر کسی از قصر بزنن بیرون و برم تو شهر چون شمیدم تو این روز شهر غرق شادیه !





خب خب خب
اینم از پارت اول اون قلب و بزن روش تا روشن شه منم انرژی بگیرم ، اها راستی یکمی تغییر دادم فک کنم متوجه شدید
دیدگاه ها (۰)

عشق کلاسیک 🤎✨p2ویو ا.تخب الان که کاری ندارم میرم بیرون ببینم...

عشق کلاسیک 🤎✨ p3ویو تهیونگنکنه الان که میرم پایین اون و تو م...

many many green green 💸✨

تولدتون مبارک ✨💖(با تأخیر)

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁶ بغلش کردم و بعد گفتم : خب دیگه ، ا...

ویو جونگکوک: عروس مافیاپارت :۷وقتی ردشو برام زدن...

نام فیک:عشق مخفیPart: 17ویو جیمین*ات. پسره ی پرو*رفتم اونور*...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط