بازی تازه شروع شده

❗ ️بازی تازه شروع شده❗ ️


در یک شب بسیار تاریک هریت بی هوش گوشه خیابون افتاده بود که ناگهان به هوش میاد تعجب کرده بود ، وحشت زده به خانه ای که برای خودش در وسط جنگل بود میره.

کلید رو روی در گذاشت و پیچوند اما کلید توی در گیر کرده بود ، دوباره تلاش میکنه این دفعه در باز شد

هریت از لای در نگاهی به داخل خونه کرد همه چی تاریک بود هیچ جارو نمیدید.

هوا اَبری بود کم کم داشت بارون میگرفت باد شدیدی هم میومد، صدای زوزه‌ی سگ ها قطع نمیشد

هریت وحشت زده وارد خونه میشه پنجره های خونه باز بود، پرده ها هم تکون میخوردن زمزمه های مرموز به گوش میخورد

هریت به شدت ترسیده بود، چند قدم جلو تر میره تا چراغ هارو روشن کنه هر کاری میکنه چراغ ها روشن نمیشن

ناگهان در خونه به شدت کوبیده شد

ادامه در قسمت بعد🔜
#داستان #قسمت_یک
دیدگاه ها (۲)

❗ ️تازه بازی شروع شده❗ ️ادامهصدای کوبیده شدن در وحشت رو برای...

🕸 برای فهمیدن اینکه درحال رویا دیدن هستید یا خیر، دنبال ساع...

ناگهان از خواب پریدم،یه نفر منو به تخت جراحی بسته بود،با ترس...

تک پارتی

فرار من

☆☆#سناریو_تک_پارتیموضوع:اگه تولدت باشه چجوری غافل گیرت می کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط