مین جی همراه میونشی به شدت بلند خندیدن نه از ته قلبش نه

مین جی همراه میون‌شی به شدت بلند خندیدن نه از ته قلبش نه از آرامش نه از خوشبختی بلکه از حرث و نفرت .. خشم و بغض .. تهیونگ ریز به خنده های همسرش نگاه کرد چقدر این لحظه مرده نظرش شد ، جیمین حتی متوجه این نکته ها هم نبود ..
تهیونگ اروم خم شد سمت جیمین و دم گوشش گفت : انگار زنت عصبانیه
جیمین : برو به فکر. خودت باش .. تهیونگ پایین لبش را گزید و مرد پیر با صدا بلند گفت : خوب تهیونگ پسرم .. از تو چه خبر
تهیونگ: کارای شرکت خوب پیش میره
مرد پیر بلند خندید و باعث اخم دخترا شد : پسرم منظورم بچه دار شدن توئه
تهیونگ چهره اش با اخم و عصبانیت تعویض یافت سپس گنگ به مبل تیکه داد : روس کار میکینم .. مین جی گیچ نگاهش کرد اصلا متوجه این نقشه تهیونگ بود چون به راحتی میفهمید که نمخواد بچه دار بشه
مرد پیر روبه جیمین کرد : شما چی..
جیمین آروم و با لبخند دست میون‌شی را در دستش گرفت سپس گفت : ما فعلا قصدش رو نداریم چون همسرم سنی به مادر شدن نداره
مرد پیر اخم کرد : فکردی زن های قدیم تو سن کم حامله نمی‌شدن
جیمین لبش را گزید سپس با لحن محکمی گفت : نه ما تو قدیم هستیم نه هم احتیاجی به بچه دار شدن هست ..
چانمی اخم کرد سپس محکم گفت : این حرفا مال کسیایی هستند که با عشق ازدواج کرده باشن .. برای شما نیست پسرم
میون‌شی کلافه بلند شد و سر خم کرد سپس با گام از آن ها دور شد .. بلافاصله جیمین هم پشت سرش بلند شد: شب خوش ..
به دنبال میون‌شی رفت . و آن ها را تنها گذاشت چندین دیقیه بعد مرد پیر هم بلند شد و رفت یکی پس از دیگری بلند میشدن بجز مین جی .. نمی‌فهمید که چرا از روی آن مبل خاکستری بلند نمیشد شاید میخواست به تهیونگ تنها بمونه .. خودش هم به این حال خودش خندید
تهیونگ: به چی میخندی
صدا بم تهیونگ به گوشش خورد و باعث شد افکارش بهم ریخته شود ،
تند سمتش نگاهش کرد و جدی گفت : به شما چه ؟
تهیونگ ریز خندید سپس به مبل پشت اش تکیه داد و دست دیگرش را پشت مین جی قرار گذاشت لاشیانه گفت : من شوهر تو هستم معلومه که میپرسم ،
مین جی میخواست آشتی کند ولی با اخم نگاه ازش گرفت : شوهرم .. ؟ ولی تو جمع .. تعیونگ: تو تخت چی ؟ اونجا نیستم
مین جی : معلوم که نه
تهیونگ ریز خندید سپس سرش را نزدیک صورت مین جی برد در چند ثانیتش ایستاد سپس خبیثانه گفت : من تو تخت شوهر تو هستم .. به شدت هم دلم برات تنگ شده
مین جی : اون شبی که کتک می‌خوردم هم شوهر بودی ؟ یا نه
تعیونگ خندش محو شد و کنی سرش‌را فاصله داد پلک زد و آروم به زمین خیره شد .. مین جی سری از تأسف تکون داد: من زخمای رو صورتم رو مدیون تو هستم شوهر جون ..
دیدگاه ها (۷۳)

میون‌شی در بشقاب ای کمی از کیمچی را ریخت سپس کمی را ازش در خ...

سکوت در ماشین نشسته بود .. مین جی بدون حرف روبه شیشه ماشین و...

یوبین : وای دخترم وقتی خجالت بکشه یا کسی نزدیکش بشه سکسکه می...

یوبین : آه سلام چانمی جان چانمی با اخم گفت : سلام یوبین نگاه...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۵ (。☬⁠。⁠)⁩تهیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط