نیمه های گم شده

نیمه های گم شده 🫂🩵
پارت 2️⃣
از زبان: نویسنده ✍️
🫂
یویچیرو: (هنوز ۲ دقیقه هم نشده بود که نشسته بود ، تا این که بدون اینکه خودش بفهمه خوابش برد و رو زمین خوابید «از پس خسته بود بچم🥺❤️‍🩹»)
🩵
(یویچیرو تو خواب عمیقی رفت ، خوابی از خودش و برادرش ، مویچیرو میدید«بچم هیچی نشده دلش واسه مویچیرو تنگ شده🥺»)
🫂
〰️"چند ساعت بعد"〰️
🩵
یویچیرو: (بلاخره بعد از چند ساعت خواب شیرین ، بیدار شد و دید که تقریبا غروب شده . با تعجب و گیجی به خودش گفت : ) کی غروب شد؟! مگه همین ۲ دقیقه پیش ظهر نبود؟؟«زیادی تو خوابش فرو رفته بود ، الانم یادش نمیاد کی اصلا خوابید🫠🤭»
🫂
یویچیرو: (به آرومی برخواست و با گیجی به دور و بر نگاه کرد) مطمئنم همین چند لحظه پیش ظهر بود...نکنه خوابیده بودم نفهمیدم؟🤔
🩵
یویچیرو: بیخیال ، باید برم دنبال موی . نباید وقت تلف کنم...(بعد دوباره شروع کرد به جستجو کردن برای پیدا کردن مویچیرو.)
🫂
ادامه دارد.....🥺
🩵
نویسنده‌ ✍️: خوب اینم پارت دوم برای عشقولی هام😘 می‌دونم کوتاه شد😅 تو پارت قبلی گفته بودم که چند قسمت با یویچیرو همراهیم واسه همین کوتاه میشه 😌 نظرتون؟🤓 تو کامنت بگید ، کامنت رو خالی نزارید 🫠
دیدگاه ها (۲)

نیمه های گم شده 🫂🩵 پارت 3️⃣از زبان: نویسنده ✍️ 🫂〰️"۳ سال بعد...

نیمه های گم شده 🫂 🩵 پارت 4️⃣از زبان: نویسنده ✍️ 🫂یویچیرو: (ب...

بچه ها ، میدونستید چرا قبلا خیلی کم رمان میزاشتم یا اصلا یه ...

نیمه های گم شده 🫂🩵پارت 1️⃣ از زبان: نویسنده ✍️ 🫂(پیش‌نویس : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط