اورا

🔹 #او_را.... (۱۰۸)





کسی بود که میخواست کمکم کنه. این کارو کرد و رفت...



- چه کمکی؟



- کمک کنه تا آروم بشم



تا دوباره خودکشی نکنم ...



تا...



یه‌چیزایی رو بفهمم !



- خب؟؟



- هیچی دیگه. میگم که. این کارو کرد و رفت!



- حتماً همه این مسخره بازی‌ها رو هم اون گفته انجام بدی !!



-مسخره بازی نیست مرجان. تو که اخلاق منو میدونی. اگر یه‌ذره غیرعقلانی بود ، عمراً اگه عمل میکردم !



- اصلاً این پسره کیه؟ چیه؟ حرفش چیه؟ چی شده که فکر کردی حرفاش درسته؟



- میدونی مرجان! اون یه‌جوری بود...



💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
http://az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-صد-و-هشتم/
دیدگاه ها (۱)

🔹 #او_را... (۱۰۹)مامان با تأسف نگاهش کرد و سرش رو تکون داد ...

🔹 #او_را... (۱۱۰)تو لپ‌تاپ سرچ کردم و یادم اومد که اول باید...

🔹 #او_را.... (۱۰۷)"هدف"به هدفی فکر کردم که چند وقتی بود داش...

🔹 #او_را.... (۱۰۶)اتفاقاتی که افتاده بود رو مرور کردیم و من...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰اوکی~! لطفاً بهم بگید~! چطوری شروع کنم؟...

🐰 : از کجا شروع کنم ؟🐰 : باشه باشه شروع میکنم ، دارم دیوانه ...

زیر سایهٔ قانون پارت دومکوک نگاهش کرد. چشم‌هایی سرد و دقیق، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط