ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۰۷ فصل ۳ )

.یه دفعه با حجوم اب زیادی به دهنم از جا پریدم اب رو با شدت و سوزش خيلي زيادي بالا اوردم... سینه ام خيلي ...میسوخت. دست محکمش تند به پهلو چرخوندم وتند و اشفته گفت: هیچی نیست.. بریز بریز بیرون صداش میلرزید و مضطرب بود. با وحشت و ترس به زور سرفه خيلي بلند و شديدي زدم که دست روي کمرم کشید و نرم فشردش که باز اب اومد توی دهنم و مقدار زيادي آب از دهنم بیرون ریختم. شوکه بودم. چي شد؟ من... تمام وجودم از شوک و ترس و سرما لرزید استخر.. واااي..واي خداي من.. گلوم خیلی میسوخت... داشتم از اضطراب خفه میشدم به زور سرفه زدم و با درد ناله کردم نرم دست به کمرم کشید. به زور سرمو چرخوندم و ترسیده نگاش کردم جیمین.. اخ.. جیمین بود.. بين نفس نفس هاي شديد و بغض ازار دهنده ام سرفه زدم اونم تماماً خیس بود و آب از سر و صورت موهاش جاري بود. جیمین از آب کشیدم بیرون اون.



اون نجاتم داد. اب موهاش روی صورتم میچکید. سوزان نگران بالا سرمون بود و لرزون گفت: واي خدا... چقدر اب خورده بودي.. جیمین سرفه زد و اشفته :گفت تموم شد. اروم..هیچی نیستم.. نرم كمك كرد بشینم و پشت دستش رو روی صورتم کشید تا خیسی رو پاك كنه... اشکم از درد و ترس جاري شد. اخ خداا... نزديك بود بمیرم احساس بیحالي خيلي شديدي داشتم و سینه ام خيلي بد بالا و پایین میشد و نفسم به زور در میومد پشت دست رو لرزونم روی دهنم کشیدم و سرفه زدم. جیمین نرم دست روی موهام کشید و یه دفعه سرمو تو بغل کشید و به سینه اش چسبوند و نفسش رو شدید بیرون داد سینه اش مثل سينه من تند بالا و پایین میشد. به زور شنیدم که خیلی اروم زمزمه کرد اخ. خدایا شکرت سرمو بیحال تکیه دادم به سینه اش. اشکام داشت در میومد و نمیتونستم جلوشو بگیرم... با وحشت خفیفی به پیرهنش چنگ زدم و هق هق کردم.. سرفه شديدي زد و منو محکم به خودش فشرد و گفت نترس الاجان... دیگه نترس عزیزم من اینجام... تموم شد. و سرمو محکم بوسید. داغون سفت چسبیدمش. سوزان با بغض و نگران گفت: الا جونم خوبی؟ فك كنم داشتم میمردم. اره حسش کرده بودم. با غرق شدن تو استخر.. اخ... چه حال بهم زن.. هق هق خيلي خفيف و لرزونی کردم تمام تنم داست میلرزید داشتم یخ میزدم. خیلی سردم بود..خيلي.. دندونام از شدت سرما تند تند بهم میخورد.


های خفنا کای برگشته هورااااا 🥳🥳🥳🥳🥳🥳قول‌ بدین حال خوب یا بده‌ تون رو بگید ..
دیدگاه ها (۲۵)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۸ فصل ۳ )دندونام از شدت سرما تند تند ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۹ فصل ۳ ) ببخشید...خیلی بهت بد گذشت.....

。☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۶ (。☬⁠。⁠)⁩مز...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۵ (。☬⁠。⁠)⁩زی...

ظهور ازدواج )( پارت۳۷۶ فصل ۳ )معده ام از دیدن این همه خون ...

ظهور ازدواج )( پارت۳۷۵ فصل ۳ )الا : اخه چجوری تا صبح سر کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط