پرنسسمن

#پرنسس_من🤍🥂
#part_48

به محض باز شدن در یون سوک رو دیدم که چشماش به رنگ خون شده بود..

- حالت خوبه؟

+ این... این مامانمه؟

بعد از تموم شدن حرفش یه عکسی رو بهم نشون داد...

- اینو از کجا پیدا کردی؟

+ تو کشو بود...

آیش... یادم رفته بود این عکسو از اینجا بردارم

+ جوابمو بده!... این مامانمه؟

- آره!

+ ی... یعنی زنده‌س؟

- نمیدونم!

بازم شروع کرد به هق هق گریه کردن... نمیدونم چیشد ولی دستمو گذاشتم رو سر و کمرش و اونو بغل کردم... بعد از چند دقیقه گریه کردن بلاخره آروم شد...

- حاضر شو بریم بیرون!

+ نمیام!

- نپرسیدم میای یا نه گفتم حاضر شو!

+ نمیخوام بیام مگه زوره؟!
دیدگاه ها (۱)

#پرنسس_من🤍🥂#part_49+ نمیخوام بیام مگه زوره؟- آره زوره! بزور ...

#پرنسس_من🤍🥂#part_50+ مگه قراره تند بریم؟- پس‌ چی؟+ ایول!کلاه...

#پرنسس_من🤍🥂#part_47* بیرون یکم کار دارم بعدشم میرم خونه ماما...

#پرنسس_من🤍🥂#part_46از پله ها اومدم پایین، رفتم تو اتاق کارم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط