کتابهای سیره شهدا و خاطرات همسران شهدا را از کتابخانه ا

کتاب‌های سیرهٔ شهدا و خاطرات همسران شهدا را از کتابخانه امانت گرفتم تا بخوانم. نیاز داشتم که خودم را از روزمرگی‌ها جدا کنم و تکلیفم را بدانم؛

در زندگی‌ای که مردش فقط به فکر نان و آب خودش نبود. با خواندن هر کتاب، یک پله به علیرضا نزدیک‌تر می‌شدم و او را بهتر و بیشتر درک می‌کردم.

دنبال شباهت‌های خودم و علیرضا با شهدا و همسرانشان بودم. گاهی بغض می‌کردم و انگیزه‌ام چندین برابر قوت می‌گرفت و آرامشی پیدا می‌کردم که سختی را بر من هموار می‌کرد.

پیامک‌هایی از این کتاب‌ها درست می‌کردم و برای علیرضا می‌فرستادم. مضمونشان جهاد و مقاومت بود. می‌دانستم از اینکه مرا در این وادی ببیند نیرو می‌گیرد.
#خاتون_و_قوماندون
#بریده_کتاب
دیدگاه ها (۰)

بچه ها دارند به جوانی می رسند. نه فقط بچه های من" بچه های شه...

امّ‌علی تعریف می‌کرد: «قبل از آمدن رزمنده‌های ایرانی و افغان...

🌺خاتون و قوماندان، روایت زندگی ام‌البنین حسینی همسر شهید علی...

به خودش دلداری داد که این روزها هم می گذرد. روزهای زیادی داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط