ابری ست بارانی ابری که گویی

ابری ست بارانی؛ ابری که گویی
گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من یکریز می بارد
شب های بارانی،
او با صدای گریه اش غمناک می خواند
رودی ست بی آغاز و بی انجام
با های های گریه اش
در بی کران ِ دشت می راند...
#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۰)

تو چه حُسنیکه من اتعاشق مادر زادم#شهریارپ ن : عکس از عشاقی ه...

من، روزِ خویش رابا آفتابِ رویِ تو،کز مشرقِ خیال دمیده‌ستآغاز...

آن شبـ ؛ـ؛ ۱آن شب٬ باران می آمد ، سرد بود ، قطراتش روی پوست ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط