سرود و ترانه میشوند

‍‌
سرود و ترانه می‌شوند
حتا کلماتِ ساده‌ی میان‌مان
در این عشقِ زیبا
تو می‌پرسی از من: امروز را چه‌کار کردی؟
من می‌گویم: قدمی زدم در خیابانِ شعر
من به تو می‌گویم: چه زیباست آن بلوزِ قرمزی که به تن داری!
توهم می‌گویی: هم‌چون درختِ اناری در کناره‌ی آب‌ها!
تو می‌پرسی: چه بی‌تابی امروز
من می‌گویم: همچون تکّه ابری پیش از باران
از تو می‌پرسم: آن گوش‌واره‌هایت را از کجا خریده‌ای؟
تو هم می‌گویی: از باغ‌چه‌ای در «سرچنار»❶
من می‌پرسم: در خانه‌ات چه داری؟
تو نیز جواب می‌دهی: تخت‌خوابی بی‌تاب و
کمدی ساکت و عکسی غضبناک از پدرم و
دو آواز در قفس و آینه‌ای بدگمان

در آخر هم تو می‌پرسی:
پس خودت نیز بگو دیداری بی‌هیچ بوسه‌ای به چه می‌ماند؟
من هم می‌گویم:
به ویولونی می‌ماند منتظر در گوشه‌ای افتاده و نمی‌نوازدش کسی


#شیرکو_بی‌کس
#برگردان: #نیروان_رضایی

❶سرچنار: نام تفرج‌گاهی در سلیمانیه
دیدگاه ها (۱)

‍ ‌چرا به یاد نمی‌آورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.هر...

‌وقتی می‌میرممی‌خواهم که دست‌های تو روی چشم‌هایم باشد:روشنی ...

‌عشق من در تن‌پوشی سپیدمیان درختان سیب،آن‌جا که بادهای مسرور...

‌روزی خواهم گفت که دوستت دارمو خوشه‌های گندم حتا، بالغ می‌شو...

السلام علیک یا حجت الله فی ارضه ع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط