V... RHS:
V... RHS:
ارسلان: با شماره سه خودمو پرت میکنم پایین
دیانا: ارسلااننننن به بچمون فکر کن تروخدا 😭😭😭
ارسلان: یک
دیانا: خواهش میکنم ارسلان 😭😭😭
ارسلان: دو
دیانا: بیا پایینننن 😭😭😭
ارسلان: سه
دیانا: ارسلان خودشو پرت کرد رو سکو و یهو بچه ها اومدن با یه برف شادی و یه کیک قرمز که روش یه قلب بود
ارسلان: داد زدم و بلند گفتم .. ولنتاین مباررکککک
دیانا: حالم بد شده بود سرم گیچ میرف
ارسلان: دیانا داشت میوفتاد زمین که بغلش کردم و شونه هاشو گرفتم .... دیانا خوبی عزیزم
دیانا: اشک از رو گونم میرف پایین
ارسلان: گریه نکن قربونت برم الکس بود خواستم خوشحالت کنم
دیانا: لبخند مهوی زدم و گفتم ... ببرتم تو خونه
ارسلان: باشه دیانا.... دیانا رو بردم توخونه و پانیذو ممد ونیکا و متين و مهشادو مهراب هم با کیک دنبالم اومدن
دیانا: ارسلان گذاشتتم رو تخت و پتو رو کشید روم و کنارم دراز کشید
ارسلان: خوبی قربونت برم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: دیگه اینکارو نکن
ارسلان: باشه عزیزم الان خوبی ؟ من فقط میخواستم خوشحال شی
دیانا: آره خوبم ... اشکال نداره بچه ها کوشن
ارسلان: بیرون
دیانا: کیک خریده بودی آره؟
ارسلان: آره
دیانا: میخوام بخورم
ارسلان: الهی قربونت برم .... الان میگم بچه ها بیان تو اتاق همه باهم ببریم بخوریمش
دیانا: باشه ... دودیقه بعد همه وارد اتاق شدن و نشستن و ارسلان هم یه بشقاب کیک اومد رو تخت نشست
نیکا : خوبی دیانا
دیانا: آره
ممد : به خاطر یه شب دختره رو سکته دادی داداش
ارسلان: به جاش الان کیک میخوره خوشحال میشه
مهشاد : کی شیکمت گرد میشه؟
دیانا: فک کنم یه سه هفته دیگه یه ماه میشه
پانیذ : هووووو
ارسلان: اول کیک بخورین بعد سوال بپرسین
دیانا: ارسلان برام بیار
ارسلان: بیا عزیزم دهنت و باز کن
دیانا : به تاج تخت تکیه دادم و ارسلان میراشت دهنم و همه بچه ها مشغول کیک خوردن بودم
ارسلان: با شماره سه خودمو پرت میکنم پایین
دیانا: ارسلااننننن به بچمون فکر کن تروخدا 😭😭😭
ارسلان: یک
دیانا: خواهش میکنم ارسلان 😭😭😭
ارسلان: دو
دیانا: بیا پایینننن 😭😭😭
ارسلان: سه
دیانا: ارسلان خودشو پرت کرد رو سکو و یهو بچه ها اومدن با یه برف شادی و یه کیک قرمز که روش یه قلب بود
ارسلان: داد زدم و بلند گفتم .. ولنتاین مباررکککک
دیانا: حالم بد شده بود سرم گیچ میرف
ارسلان: دیانا داشت میوفتاد زمین که بغلش کردم و شونه هاشو گرفتم .... دیانا خوبی عزیزم
دیانا: اشک از رو گونم میرف پایین
ارسلان: گریه نکن قربونت برم الکس بود خواستم خوشحالت کنم
دیانا: لبخند مهوی زدم و گفتم ... ببرتم تو خونه
ارسلان: باشه دیانا.... دیانا رو بردم توخونه و پانیذو ممد ونیکا و متين و مهشادو مهراب هم با کیک دنبالم اومدن
دیانا: ارسلان گذاشتتم رو تخت و پتو رو کشید روم و کنارم دراز کشید
ارسلان: خوبی قربونت برم
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: دیگه اینکارو نکن
ارسلان: باشه عزیزم الان خوبی ؟ من فقط میخواستم خوشحال شی
دیانا: آره خوبم ... اشکال نداره بچه ها کوشن
ارسلان: بیرون
دیانا: کیک خریده بودی آره؟
ارسلان: آره
دیانا: میخوام بخورم
ارسلان: الهی قربونت برم .... الان میگم بچه ها بیان تو اتاق همه باهم ببریم بخوریمش
دیانا: باشه ... دودیقه بعد همه وارد اتاق شدن و نشستن و ارسلان هم یه بشقاب کیک اومد رو تخت نشست
نیکا : خوبی دیانا
دیانا: آره
ممد : به خاطر یه شب دختره رو سکته دادی داداش
ارسلان: به جاش الان کیک میخوره خوشحال میشه
مهشاد : کی شیکمت گرد میشه؟
دیانا: فک کنم یه سه هفته دیگه یه ماه میشه
پانیذ : هووووو
ارسلان: اول کیک بخورین بعد سوال بپرسین
دیانا: ارسلان برام بیار
ارسلان: بیا عزیزم دهنت و باز کن
دیانا : به تاج تخت تکیه دادم و ارسلان میراشت دهنم و همه بچه ها مشغول کیک خوردن بودم
۱۹.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.