V... RHS:
V... RHS:
دیانا: از خواب پاشدم.. ساعت ۷ شب بود رفتم تو آینه نگا کردم زیر چشام گود بود ... ارسلان هنوز تو خونه نبود و دوباره رفتم پای گوشی و به ارسلان زنگ زدم ۱۰ بار شد ولی جواب نداد که یهو یه پیام به گوشیم اومد از طرف ارسلان بود: ۱۰ دیقه دیگه رو پشت بوم منتظرم ...
دیانا: باورم نمیشد و زدم زیر گریه و رفتم تو دسشویی و سر و صورتم رو شستم و یه هودی بنفش و شلوار مام سفید پوشیدم با یه شال مشکی و یکم بالن لب زدم و گوشیمو برداشتم و رفتم ت راه پله .... تا پشت بوم کلی پله بود.... نمیتونستم برم بالا با هر قدم نفس نفس میزدم و تا بلاخره رسیدم بالا جلوی در پشت بوم وایسادم و خیلی عصبانی درو باز کردم که دیدم ارسلان روی سکوی لبهی پشت بوم وایساده
ارسلان: اومدی
دیانا: چرا از صب هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی
ارسلان: فک نکنم باید بهت توضیح بدم
دیانا: چت شده ارسلان از صب دلم هزار را رفت کجا بودی سکته کردم 🥺
ارسلان: دیانا دیگه تموم شد ... اوردمت اینجا که آخرین لحظه های زندگیم رو باهات بگذرونم
دیانا: خفه شو چی داری میگی بیا پایین
ارسلان: دیانا بزار یکم لذت ببرم تا دو دیقه دیگه من خودم پرت میکنم پایین
دیانا: ارسلاننن خفه شو بیا پایین
ارسلان: من تصمیم خودمو گرفتم
دیانا: جان من ارسلان کار احمقانه ای نکن لطفا بیا پایین باشه
ارسلان: بشین رو صندلی و تماشا کن
دیانا: ارسلااننننن تروخدا آروم یه لحظه گوش کن بیا پایین 😭😭😭😭
ارسلان: گریه کردن فایده نداره
دیانا؛ ارسلان تروخدا بیا پایین بیا بریم تو خونه نمیتونم وایسم 😭😭😭😭
دیانا: از خواب پاشدم.. ساعت ۷ شب بود رفتم تو آینه نگا کردم زیر چشام گود بود ... ارسلان هنوز تو خونه نبود و دوباره رفتم پای گوشی و به ارسلان زنگ زدم ۱۰ بار شد ولی جواب نداد که یهو یه پیام به گوشیم اومد از طرف ارسلان بود: ۱۰ دیقه دیگه رو پشت بوم منتظرم ...
دیانا: باورم نمیشد و زدم زیر گریه و رفتم تو دسشویی و سر و صورتم رو شستم و یه هودی بنفش و شلوار مام سفید پوشیدم با یه شال مشکی و یکم بالن لب زدم و گوشیمو برداشتم و رفتم ت راه پله .... تا پشت بوم کلی پله بود.... نمیتونستم برم بالا با هر قدم نفس نفس میزدم و تا بلاخره رسیدم بالا جلوی در پشت بوم وایسادم و خیلی عصبانی درو باز کردم که دیدم ارسلان روی سکوی لبهی پشت بوم وایساده
ارسلان: اومدی
دیانا: چرا از صب هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی
ارسلان: فک نکنم باید بهت توضیح بدم
دیانا: چت شده ارسلان از صب دلم هزار را رفت کجا بودی سکته کردم 🥺
ارسلان: دیانا دیگه تموم شد ... اوردمت اینجا که آخرین لحظه های زندگیم رو باهات بگذرونم
دیانا: خفه شو چی داری میگی بیا پایین
ارسلان: دیانا بزار یکم لذت ببرم تا دو دیقه دیگه من خودم پرت میکنم پایین
دیانا: ارسلاننن خفه شو بیا پایین
ارسلان: من تصمیم خودمو گرفتم
دیانا: جان من ارسلان کار احمقانه ای نکن لطفا بیا پایین باشه
ارسلان: بشین رو صندلی و تماشا کن
دیانا: ارسلااننننن تروخدا آروم یه لحظه گوش کن بیا پایین 😭😭😭😭
ارسلان: گریه کردن فایده نداره
دیانا؛ ارسلان تروخدا بیا پایین بیا بریم تو خونه نمیتونم وایسم 😭😭😭😭
۱۷.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.