پارت ۲۳
پارت ۲۳
تانیا:اوه ان جونگکوک نیست
لالیا:اوو نگا یکی داره جونگکوک و میپاعه
کاناده:اووولالا
تانیا:خفه شیدددد الان می فهمه
کاناده: جونگکوکککککک (داد میزنه)
تانیا:گفتم خفه شووووو
جونگکوک:عا بله کاناده
کاناده:تانیا دلش برات تنگ شده
تانیا:یا به مولا چرت میگه من گوه خورده باشم
کاناده:خوردی دیگه عزیزم
جونگکوک:عامم تانی می خوای با من بیای من تنها میرم
تانیا:چی عا خو من عا خو
کاناده:اره بابا میاد
لالیا تانیا رو هول داد سمت جونگکوک
جونگکوک دستشو دراز کرد که تانیا از دستش بگیره
تانیا هم از دستش گرفتو رفتن سوار ماشین بشن
جونگکوک:دختر کوچولوی ما بزرگ شده
تانیا:با منییی
کوک:بببلههه
تانیا:من کوچولو نبودم
کوک:الان ۱۴ سالته مگه نه
تانیا:اهوم
کوک:میدونستی چند روز دیگه تولدمه
تانیا:چی!جدی میگی؟
کوک:اره
...
پرش زمانی به موقعی که رسیدن به جنگل
تانیا:وایییی چه خوبه کلشو از پنجره ی ماشین میده بیرون تو هوا بخوره
کوک:تانیا بیا تو خطر داره
تانیا:خفه باوا
کوک ترمز میکنه:چی گفتی؟
تانیا:چی من من گفتم چشم
تانیا:اوه ان جونگکوک نیست
لالیا:اوو نگا یکی داره جونگکوک و میپاعه
کاناده:اووولالا
تانیا:خفه شیدددد الان می فهمه
کاناده: جونگکوکککککک (داد میزنه)
تانیا:گفتم خفه شووووو
جونگکوک:عا بله کاناده
کاناده:تانیا دلش برات تنگ شده
تانیا:یا به مولا چرت میگه من گوه خورده باشم
کاناده:خوردی دیگه عزیزم
جونگکوک:عامم تانی می خوای با من بیای من تنها میرم
تانیا:چی عا خو من عا خو
کاناده:اره بابا میاد
لالیا تانیا رو هول داد سمت جونگکوک
جونگکوک دستشو دراز کرد که تانیا از دستش بگیره
تانیا هم از دستش گرفتو رفتن سوار ماشین بشن
جونگکوک:دختر کوچولوی ما بزرگ شده
تانیا:با منییی
کوک:بببلههه
تانیا:من کوچولو نبودم
کوک:الان ۱۴ سالته مگه نه
تانیا:اهوم
کوک:میدونستی چند روز دیگه تولدمه
تانیا:چی!جدی میگی؟
کوک:اره
...
پرش زمانی به موقعی که رسیدن به جنگل
تانیا:وایییی چه خوبه کلشو از پنجره ی ماشین میده بیرون تو هوا بخوره
کوک:تانیا بیا تو خطر داره
تانیا:خفه باوا
کوک ترمز میکنه:چی گفتی؟
تانیا:چی من من گفتم چشم
۶.۸k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.