وقتی باهم میرین دریا🌊✨ p ۴
پرنیا با تهیونگ رفتن و سوار ون شدن که پرنیا گفت
پرنیا:میشه برم خونم لباس بردارم لباس ندارم(با صدای گرفته)
تهیونگ:گریه کردی لیدی
پرنیا:چی میگید شما گریه چیه
تهیونگ:رسمی حرف نزن دارلینگ
پرنیا:منم قراره زیر خواب تو بشم اره (با بغض)
تهیونگ:ببین من یه حسی بهت دارم شبیه حس عشق اما مطمعن نیستم باید ببینم بخواطر همین میای عمارتم و نه خدمتکاری نه زیر خواب تو فقط یه زنی که عاشقش شدم دارلینگ
پرنیا:بعد از اینکه شاید فکر کردی عشقت نسبت به من یه هوس بوده چیکار میکنی باهام(با بغض سگییییی🐶😭)
تهیونگ :دارلینگ این عشق اصلا هوس نیست عشق ابدی هست
خلاصه اینا رفتن خونه پرنیا لباس برداشت رفتن عمارت تهیونگ وقتی رسیدن پرنیا کلی حیوون دید که یکیش پاندای قرمز بود که تا پرنیا رو دید رفت سمتش و پرنیا نشست و نازش کرد و اون پاندا هم نشسته بود و داشت لذت میبرد (عکس پاندای قرمز دو گزاشتم اسلاید ۲) و بعد پرنیا یه گربه رو دید که رنگی بود (عکسش اسلاید ۵) رفت سمتش خواب بود چون تغریبا پشت عمارت دید اون گربه رو یه نقاشی هایی هم روی زمین دید با خودش گفت شاید بتونم اینجا با خودم باشم (راستی یادم رفت بنویسم که با تهیونگ رفتن داخل عمارت و اتاقشم یه اتاق کوچیک بود با یه تخت (اسلاید ۳) و یه پیانو الکترونیکی پرنیا یه زره پیانو بلد بود (اسلاید ۴) و تهیونگ توی اتاقش بود )
پرنیا از خدمت کارا یه زیر انداز با چند تا بالشت و خوراکی گرفت و رفت پشت عمارت زیر انداز رو انداخت و بالشت ها رو گزاشت پشتش و خوراکی هارو گزاشت یه گوشه که دید اون پاندای قرمز داره نگاش میکنه
پرنیا:هی کوچولو بیا اینجا(با پاندا بود 😂)
پاندا که انگار فهمید پرنیا چی گفته نزدیکش شد
پرنیا:خب میخوام برات اسم انتخاب کنم اگه از یکیشون خوشت اومد سرت رو تکون بده
پاندا بازم فهمید پرنیا چی گفته و سرش رو تکون داد
پرنیا:امم خب... پانی چطوره
پاندا انقد سرش رو تکون داد که افتاد توی بغل پرنیا
پرنیا:باشه باشه پانی پاشو خیلی سنگینی (با خنده)
پانی پاشد
پرنیا:خب این گریه هم دوست دارم اسمش رو بزارم جسینا
پانی بازم سرش رو تکون داد
پرنیا :اهان خوبه پس پانی بدو بریم توی حیاط بازی کنیم البته وایسا برم یه چیزی بیارم بعد
پرنیا رفت توی اشپز خونه و از یکی از خدمتکارا غذای پانی رو خواست خدمتکار یه کیسه بهش داد پرنیا ممنونی گفت و رفت پیش پانی
پرنیا:خب بریم
پانی پا به پای پرنیا میومد که رسیدن به حیاط
پرنیا:خب بازی اینجوریه بازی چراغ سبز چراغ قرمز رو میخوایم بازی کنیم هرکی باخت باید هرکاری که کسی که برده گفت رو انجام بده
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
خب نمیدونم چرا ولی شاید پارت بعدی کلا بشه بازی پانی با پرنیا 😁
پرنیا:میشه برم خونم لباس بردارم لباس ندارم(با صدای گرفته)
تهیونگ:گریه کردی لیدی
پرنیا:چی میگید شما گریه چیه
تهیونگ:رسمی حرف نزن دارلینگ
پرنیا:منم قراره زیر خواب تو بشم اره (با بغض)
تهیونگ:ببین من یه حسی بهت دارم شبیه حس عشق اما مطمعن نیستم باید ببینم بخواطر همین میای عمارتم و نه خدمتکاری نه زیر خواب تو فقط یه زنی که عاشقش شدم دارلینگ
پرنیا:بعد از اینکه شاید فکر کردی عشقت نسبت به من یه هوس بوده چیکار میکنی باهام(با بغض سگییییی🐶😭)
تهیونگ :دارلینگ این عشق اصلا هوس نیست عشق ابدی هست
خلاصه اینا رفتن خونه پرنیا لباس برداشت رفتن عمارت تهیونگ وقتی رسیدن پرنیا کلی حیوون دید که یکیش پاندای قرمز بود که تا پرنیا رو دید رفت سمتش و پرنیا نشست و نازش کرد و اون پاندا هم نشسته بود و داشت لذت میبرد (عکس پاندای قرمز دو گزاشتم اسلاید ۲) و بعد پرنیا یه گربه رو دید که رنگی بود (عکسش اسلاید ۵) رفت سمتش خواب بود چون تغریبا پشت عمارت دید اون گربه رو یه نقاشی هایی هم روی زمین دید با خودش گفت شاید بتونم اینجا با خودم باشم (راستی یادم رفت بنویسم که با تهیونگ رفتن داخل عمارت و اتاقشم یه اتاق کوچیک بود با یه تخت (اسلاید ۳) و یه پیانو الکترونیکی پرنیا یه زره پیانو بلد بود (اسلاید ۴) و تهیونگ توی اتاقش بود )
پرنیا از خدمت کارا یه زیر انداز با چند تا بالشت و خوراکی گرفت و رفت پشت عمارت زیر انداز رو انداخت و بالشت ها رو گزاشت پشتش و خوراکی هارو گزاشت یه گوشه که دید اون پاندای قرمز داره نگاش میکنه
پرنیا:هی کوچولو بیا اینجا(با پاندا بود 😂)
پاندا که انگار فهمید پرنیا چی گفته نزدیکش شد
پرنیا:خب میخوام برات اسم انتخاب کنم اگه از یکیشون خوشت اومد سرت رو تکون بده
پاندا بازم فهمید پرنیا چی گفته و سرش رو تکون داد
پرنیا:امم خب... پانی چطوره
پاندا انقد سرش رو تکون داد که افتاد توی بغل پرنیا
پرنیا:باشه باشه پانی پاشو خیلی سنگینی (با خنده)
پانی پاشد
پرنیا:خب این گریه هم دوست دارم اسمش رو بزارم جسینا
پانی بازم سرش رو تکون داد
پرنیا :اهان خوبه پس پانی بدو بریم توی حیاط بازی کنیم البته وایسا برم یه چیزی بیارم بعد
پرنیا رفت توی اشپز خونه و از یکی از خدمتکارا غذای پانی رو خواست خدمتکار یه کیسه بهش داد پرنیا ممنونی گفت و رفت پیش پانی
پرنیا:خب بریم
پانی پا به پای پرنیا میومد که رسیدن به حیاط
پرنیا:خب بازی اینجوریه بازی چراغ سبز چراغ قرمز رو میخوایم بازی کنیم هرکی باخت باید هرکاری که کسی که برده گفت رو انجام بده
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
خب نمیدونم چرا ولی شاید پارت بعدی کلا بشه بازی پانی با پرنیا 😁
۸.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.