وقتی باهم میرین دریا🌊✨p ۶
بچه ها توی این پارت من وارد میشوم )
اول یه توضیح ریزی بدم برایتون جیمین و مبینا باهم ایدل هستن که یه گروه زوج دو نفره مبینا کره ای هست و چون کمپانی خیلی سخت گیری هست نمیتونه به پرنیا پولی بده یا بهش کمک مالی بکنه اسم کومپانی گل رز هست (از خودم در اوردم) و مبینا هم مثل پرنیا عاشق دریا هست و جیمین هم عاشق اسمان و این دو زوج برای تعطیلات تابستانه که کمپانی مرخصی بهشون داده میخوان برن دریا که با پرنیا و تهیونگ برخورد میکنن و اینو بگم که یکی از بهترین ایدل های جهان هستن این دو زوج و اینکه مبینا از قبل دبیو با جیمین ازدواج کرده بوده و چون ایدل بودن هیچ بچه ای ندارن
بریم سراغ فیک
فایتینگ 🙂💗
ویو پرنیا💙✨
سرم و انداختم پایین تا برسیم یه ساحل وقتی رسیدیم پیاده شدم و با قدم های اروم به سمت دریا قدم برمیداشتم نشستم روی ماسه ها و پاهام رو بغل کردم که دیدم تهیونگ اومد نشست و منو به خودش چسبوند خیلی توی بغلش احساس ارامش میکردم انگار تو بهشت بودم ولی نمیخواستم عاشقش بشم شایدم شدم و خبر ندارم نمیدونم به جلوم خیره بودم که زوجی توجه منو جلب کرد خیلی شبیه خواهرم بود اومد روی ماسه ها دراز کشیده و یه پسر هم همین کار رو کرد چون تغریبا داشت افتاب غروب میکرد باد خنکی میومد بد از اینکه اون زوج پاشدن ماسکشون رو برداشتن که با قیافه ی خواهرم مواجه شدم و پاشدم و رفتم پیششون
ویو تهیونگ🌑🌙
پرنیا همین جوری بلند شد و رفت توی جمعیتی که دور یه زوج جمع شده بودن قیافه ی پسره اشنا میزد انگار یه جا دیده بودمش رفتم دنبال پرنیا که دیدم اون دختره رو بغل کرده وقتی با پسره نگاه کردم تو شوک بودم اون جیمین بود برادر ناتنی من ولی خیلی دوسش داشتم داشتم به عروسیش فکر میکردم که یادم اومد پرنیا رو دیدم اونم مبینا بود که باهاش عروسی کرده بود به خودم اومدم دیدم جیمین بغلم کرده و اون همه جمعیت رفتن منم بغلش کردم
پرنیا:مبینا این همه مدت کجا بودی (با بغض)
مبینا:اجی جونم قربونت برم من ایدل هستم
پرنیا:چی..... ببینم گروه ام جی (Jm ) شمایید
مبینا:اره
پرنیا:فاخ من یکی از فناتونم میگم چقدر شبیه خواهرمه مبینا ولی نمیدونستم خودتی
مبینا:خب حالا ولش داداش اینجا چیکار میکنه
تهیونگ:زن داداش راستش ... هیچی ولش خوبی
مبینا:خوبم مرسی
پرنیا:سلام شوهر خواهر
جیمین:سلام پری خوبی
پرنیا:اره تو خوبی ببینم اجی این که تورو اذیت نکرد
جیمین:نه به جان خودم
مبینا:(خنده) نه
و مبینا بازوی جیمین رو بغل کرد و سرش رو گزاشت روی شونه جیمین
مبینا:خب شما اینجا چیکار میکنید(پرنیا و تهیونگ رو میگه)
پرنیا:من میخواستم بیام دریا که تهیونگ هم اومد
جیمین:اونوخت تهیونگ از کجا میدونید که شما میخواد بیاد دریا (با تعجب)
پرنیا:قصش طولانیه
مبینا:خب چیکار کنیم
پرنیا:من میخوام برم خونه
مبینا:راسیتش منم خیلی خستم میخوام برم خونه استراحت کنم
تهیونگ:اوکی شما برید خونه ی خودتون ما هم میریم خونه ی خودمون
مبینا:باشه بعدا میبینمتون
پرنیا:همچنین
و پرنیا و تهیونگ رفتن عمارت
پرنیا تا وارد شد پانی و جسینا اومدن سمتش
تهیونگ:ببینم تو خیلی با اینا جیک تو جیک شدی چیشده؟!؟!
پرنیا:خب پانی و جسینا از من خوششون میاد
تهیونگ:پس چرا از من خوششون نمیاد
پرنیا:شاید بخواطر اینکه تو ادم میکشی و داخل اون اتاقت اعضای بدنشون رو درمیاری و میفروشی
تهیونگ:تو به اون اتاقک که نرفتی (عصبی)
پرنیا:نه فقط دیشب یکی رو بردن اونجا و دیدم با چند تا کیسه که داخل چیز های وحشت ناکی بود اومدن بیرون (با استرس )
ادامه دارد.....
اسکی ممنوع ❌
بچه ها بنظرتون تهیونگ پرنیا رو شکنجه کنه یا نه از جونش بگیره😐❤
اول یه توضیح ریزی بدم برایتون جیمین و مبینا باهم ایدل هستن که یه گروه زوج دو نفره مبینا کره ای هست و چون کمپانی خیلی سخت گیری هست نمیتونه به پرنیا پولی بده یا بهش کمک مالی بکنه اسم کومپانی گل رز هست (از خودم در اوردم) و مبینا هم مثل پرنیا عاشق دریا هست و جیمین هم عاشق اسمان و این دو زوج برای تعطیلات تابستانه که کمپانی مرخصی بهشون داده میخوان برن دریا که با پرنیا و تهیونگ برخورد میکنن و اینو بگم که یکی از بهترین ایدل های جهان هستن این دو زوج و اینکه مبینا از قبل دبیو با جیمین ازدواج کرده بوده و چون ایدل بودن هیچ بچه ای ندارن
بریم سراغ فیک
فایتینگ 🙂💗
ویو پرنیا💙✨
سرم و انداختم پایین تا برسیم یه ساحل وقتی رسیدیم پیاده شدم و با قدم های اروم به سمت دریا قدم برمیداشتم نشستم روی ماسه ها و پاهام رو بغل کردم که دیدم تهیونگ اومد نشست و منو به خودش چسبوند خیلی توی بغلش احساس ارامش میکردم انگار تو بهشت بودم ولی نمیخواستم عاشقش بشم شایدم شدم و خبر ندارم نمیدونم به جلوم خیره بودم که زوجی توجه منو جلب کرد خیلی شبیه خواهرم بود اومد روی ماسه ها دراز کشیده و یه پسر هم همین کار رو کرد چون تغریبا داشت افتاب غروب میکرد باد خنکی میومد بد از اینکه اون زوج پاشدن ماسکشون رو برداشتن که با قیافه ی خواهرم مواجه شدم و پاشدم و رفتم پیششون
ویو تهیونگ🌑🌙
پرنیا همین جوری بلند شد و رفت توی جمعیتی که دور یه زوج جمع شده بودن قیافه ی پسره اشنا میزد انگار یه جا دیده بودمش رفتم دنبال پرنیا که دیدم اون دختره رو بغل کرده وقتی با پسره نگاه کردم تو شوک بودم اون جیمین بود برادر ناتنی من ولی خیلی دوسش داشتم داشتم به عروسیش فکر میکردم که یادم اومد پرنیا رو دیدم اونم مبینا بود که باهاش عروسی کرده بود به خودم اومدم دیدم جیمین بغلم کرده و اون همه جمعیت رفتن منم بغلش کردم
پرنیا:مبینا این همه مدت کجا بودی (با بغض)
مبینا:اجی جونم قربونت برم من ایدل هستم
پرنیا:چی..... ببینم گروه ام جی (Jm ) شمایید
مبینا:اره
پرنیا:فاخ من یکی از فناتونم میگم چقدر شبیه خواهرمه مبینا ولی نمیدونستم خودتی
مبینا:خب حالا ولش داداش اینجا چیکار میکنه
تهیونگ:زن داداش راستش ... هیچی ولش خوبی
مبینا:خوبم مرسی
پرنیا:سلام شوهر خواهر
جیمین:سلام پری خوبی
پرنیا:اره تو خوبی ببینم اجی این که تورو اذیت نکرد
جیمین:نه به جان خودم
مبینا:(خنده) نه
و مبینا بازوی جیمین رو بغل کرد و سرش رو گزاشت روی شونه جیمین
مبینا:خب شما اینجا چیکار میکنید(پرنیا و تهیونگ رو میگه)
پرنیا:من میخواستم بیام دریا که تهیونگ هم اومد
جیمین:اونوخت تهیونگ از کجا میدونید که شما میخواد بیاد دریا (با تعجب)
پرنیا:قصش طولانیه
مبینا:خب چیکار کنیم
پرنیا:من میخوام برم خونه
مبینا:راسیتش منم خیلی خستم میخوام برم خونه استراحت کنم
تهیونگ:اوکی شما برید خونه ی خودتون ما هم میریم خونه ی خودمون
مبینا:باشه بعدا میبینمتون
پرنیا:همچنین
و پرنیا و تهیونگ رفتن عمارت
پرنیا تا وارد شد پانی و جسینا اومدن سمتش
تهیونگ:ببینم تو خیلی با اینا جیک تو جیک شدی چیشده؟!؟!
پرنیا:خب پانی و جسینا از من خوششون میاد
تهیونگ:پس چرا از من خوششون نمیاد
پرنیا:شاید بخواطر اینکه تو ادم میکشی و داخل اون اتاقت اعضای بدنشون رو درمیاری و میفروشی
تهیونگ:تو به اون اتاقک که نرفتی (عصبی)
پرنیا:نه فقط دیشب یکی رو بردن اونجا و دیدم با چند تا کیسه که داخل چیز های وحشت ناکی بود اومدن بیرون (با استرس )
ادامه دارد.....
اسکی ممنوع ❌
بچه ها بنظرتون تهیونگ پرنیا رو شکنجه کنه یا نه از جونش بگیره😐❤
۸.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.