از در بالا رفتـمپلـه ها را بـاز کردملباس خوابم را خواندمدکمه های دعایم را بستمملافـــه های را خاموش کردمچراغ خواب را روی سرم کشیدمآخ...از دیشب که مرا بوسیده ایهمه چیز را قاطی کرده ام. بروس لنسکی*