دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۸۴🔗⛓️
⛓️🌸پرش زمانی به صبح 🌸⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح از خواب بیدار شدم تو بغل کوک بودم مثل همیشه منم بیدارش کردم چون امروز باید بریم پیش پدرش بزرگترین مافیا جهان باید آدم خیلی مغروری باشه بزار رفتم تو ی اتاق و لباس خوب پوشیدم داشتم صبحونه صبحانه درست میکردم که کوک اومد از پشت بغلم کرد و با ی حالت نگران گفت کوک: یور بنظرم نباید بری پیش پدرم اون خطرناکه اگر بهت آسیب برسه من..نذاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم یوری: آروم باش هیچی نمیشه باهم صبحونه خوردیم من رفتم آماده شدم( اسلاید بعد) راه افتادیم به سمت خونه پدر کوک البته خونه نبود که قصر بود وقتی رسیدیم کوک پیاده شد منم پیاده شدم دستمو گرفت با خودش بردم به سمت خونه رفتیم تو از پله ها بالا رفتیم وارد ی اتاق شدیم که ی پیرمرد روی صندلی نشسته بود رو دیدم بهم نگاه کرد و گفت لی: چطوری پسرم کوک با تمام جدیت گفت کوک: بهتره بری سر اصل مطلب پدر لی: مثل همیشه گستاخی نمیخوای معرفی کنی کوک: هوففف یوری ایشون پدر منه آقای لی پدر ایشون یوری دوس دختر من لی: دوسش داری کوک: نه عاشقشم و دستم رو محکم گرفتم لی: پس بهش احترام بزار و بگو اون عشق منه کوک: (با ی لبخند محو و داره یوریی که خجالت کشیده رو تماشا میکنه) لی: خب یور همینطور که میدونی من برای اینکه بتونی با کوک باشی برات مرحله ی سختی رو در نظر گرفتم و اون مرحله مرحله z هستش کوک: چی با خودت چی فکر کردی که یوری رو بفرستم وسط جهنم هااا لی: من با تو حرف نزدم یور خودت انتخاب کن کوک برای تو باشه یا برای یکی دیگه یا بهتره بگم لورا کوک خواست بهش حمله کنه که دستشو گرفتم و گفتم یوری: انجامش میدم فقط بگو باید چیکار کنم لی: هیچی فقط باید ی نقشه ای رو برام بیاری بهت نقشه رو توضیح میدم ببین تو باید به عنوان ی خدمتکار تو ی پارتی نو.شیدنی بدی بعد از اینکه حواس کسی نبود به اتاق بالا بری اتاق ۴۰۵ و اون نقشه رو از کشو برام بیاریو بهت بگم که انگدر هم که تو فکر میکنی ساده نیست بخاطر همین کوک از بیرون تو ماشین از طریق دوربین هایی که بهت وصله هر اتفاقی بیفته رو میبینه که اگر تو وضعیت بدی بودی با گروهش به پارتی حمله کنه اوکی یوری: اوکی کوک دستم رو خیلی محکم گرفته بود بعد تموم شدنه حرف پدرش برگشت رفت به سمت ماشین...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 💔⛓️
⛓️🔗 پارت ۸۴🔗⛓️
⛓️🌸پرش زمانی به صبح 🌸⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
صبح از خواب بیدار شدم تو بغل کوک بودم مثل همیشه منم بیدارش کردم چون امروز باید بریم پیش پدرش بزرگترین مافیا جهان باید آدم خیلی مغروری باشه بزار رفتم تو ی اتاق و لباس خوب پوشیدم داشتم صبحونه صبحانه درست میکردم که کوک اومد از پشت بغلم کرد و با ی حالت نگران گفت کوک: یور بنظرم نباید بری پیش پدرم اون خطرناکه اگر بهت آسیب برسه من..نذاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم یوری: آروم باش هیچی نمیشه باهم صبحونه خوردیم من رفتم آماده شدم( اسلاید بعد) راه افتادیم به سمت خونه پدر کوک البته خونه نبود که قصر بود وقتی رسیدیم کوک پیاده شد منم پیاده شدم دستمو گرفت با خودش بردم به سمت خونه رفتیم تو از پله ها بالا رفتیم وارد ی اتاق شدیم که ی پیرمرد روی صندلی نشسته بود رو دیدم بهم نگاه کرد و گفت لی: چطوری پسرم کوک با تمام جدیت گفت کوک: بهتره بری سر اصل مطلب پدر لی: مثل همیشه گستاخی نمیخوای معرفی کنی کوک: هوففف یوری ایشون پدر منه آقای لی پدر ایشون یوری دوس دختر من لی: دوسش داری کوک: نه عاشقشم و دستم رو محکم گرفتم لی: پس بهش احترام بزار و بگو اون عشق منه کوک: (با ی لبخند محو و داره یوریی که خجالت کشیده رو تماشا میکنه) لی: خب یور همینطور که میدونی من برای اینکه بتونی با کوک باشی برات مرحله ی سختی رو در نظر گرفتم و اون مرحله مرحله z هستش کوک: چی با خودت چی فکر کردی که یوری رو بفرستم وسط جهنم هااا لی: من با تو حرف نزدم یور خودت انتخاب کن کوک برای تو باشه یا برای یکی دیگه یا بهتره بگم لورا کوک خواست بهش حمله کنه که دستشو گرفتم و گفتم یوری: انجامش میدم فقط بگو باید چیکار کنم لی: هیچی فقط باید ی نقشه ای رو برام بیاری بهت نقشه رو توضیح میدم ببین تو باید به عنوان ی خدمتکار تو ی پارتی نو.شیدنی بدی بعد از اینکه حواس کسی نبود به اتاق بالا بری اتاق ۴۰۵ و اون نقشه رو از کشو برام بیاریو بهت بگم که انگدر هم که تو فکر میکنی ساده نیست بخاطر همین کوک از بیرون تو ماشین از طریق دوربین هایی که بهت وصله هر اتفاقی بیفته رو میبینه که اگر تو وضعیت بدی بودی با گروهش به پارتی حمله کنه اوکی یوری: اوکی کوک دستم رو خیلی محکم گرفته بود بعد تموم شدنه حرف پدرش برگشت رفت به سمت ماشین...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 💔⛓️
۲۶.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.