پارت 19 دزد پنهان
پارت 19 دزد پنهان
ا/ت ویو
خوابم برده بود وقتی بلند شدم رو دستم یه چیزی سنگینی میکرد سرمو چرخوندم دیدم سرشو گزاشتم رو دستمو خوابش برده با اون یکی دستم سرشو نوازش کردم که یهو بیدار شد سرشو بالا گرفت
با خنده بهش گفتم :
ا/ت : سلام
جین : عا سلام بیدار شدی؟
ا/ت : من باید اینو بهت بگم( با خنده )
جین : خوابم برد
ا/ت : اوهوم
یکم بِهَم نگاه کردیم و بعد شروع کرد به حرف زدن
جین : من باید یه چیزی بهت بگم
ا/ت : این دومین باره که داری میگی( با خنده )
جین : نه این سومین باره وقتی پیدات کردم میخواستم بهت بگم ولی خب بیهوش شدی
ا/ت : کجا پیدام کردی
جین : یادت نیس کجا بودی؟
ا/ت : نه فقط آخرین چیزی که یادمه اینه که پدرت بهم چاقو زد و با لگد به همون قسمت ضربه میزد دیگه هیچی یادم نمیاد
جین زیر لب زمزمه کرد : عوضی به حسابت میرسم
ا/ت : چی؟ چیزی گفتی؟
جین : نه نه چیزی نگفتم
ا/ت : خب..میخواستی یه چیزی بگی
جین : عا آره میخواستم بگم که چیزه خب
ا/ت : چیزه؟
جین : خب راستش من من
ا/ت : خب؟
جین : من دوست دارم
ا/ت : ....
جین : ا/ت من راستش خیلی دوست دارم خیلی سعی کردم بهت بگم ولی خب نمیشد
ا/ت : .....
جین : ا/ت خوبی؟
دستمو گرفت
ا/ت : منم همینطور
تعجب کردم فکر نمیکردم که دوسم داشته باشه
جین : واقعا؟
خندید و گفت
ا/ت : البته
ا/ت : میشه کمکم کنی بشینم؟
جین : آره آره
بعدم کمکش کردم بشینه و دستمو کشید سمت خودش و بغلم کرد چقدر به این بغل نیاز داشتم منم بغلش کردم
........
فردا ظهر
ا/ت ویو
لباسامو پوشیده بودم امروز مرخص میشم بلاخره
جین : خب میتونیم بریم
پاشدم و دنبالش رفتم داشتم میرفتم که وایساد
ا/ت : چی شد
برگشت و دستمو گرفت منم دستشو گرفتم
جین : الان میخوایم بریم یجا ولی بهت قول میدم اتفاقی نیوفته
ا/ت : کجا
جین : میفهمی
بعدم رفتیم سمت ماشین
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت ویو
خوابم برده بود وقتی بلند شدم رو دستم یه چیزی سنگینی میکرد سرمو چرخوندم دیدم سرشو گزاشتم رو دستمو خوابش برده با اون یکی دستم سرشو نوازش کردم که یهو بیدار شد سرشو بالا گرفت
با خنده بهش گفتم :
ا/ت : سلام
جین : عا سلام بیدار شدی؟
ا/ت : من باید اینو بهت بگم( با خنده )
جین : خوابم برد
ا/ت : اوهوم
یکم بِهَم نگاه کردیم و بعد شروع کرد به حرف زدن
جین : من باید یه چیزی بهت بگم
ا/ت : این دومین باره که داری میگی( با خنده )
جین : نه این سومین باره وقتی پیدات کردم میخواستم بهت بگم ولی خب بیهوش شدی
ا/ت : کجا پیدام کردی
جین : یادت نیس کجا بودی؟
ا/ت : نه فقط آخرین چیزی که یادمه اینه که پدرت بهم چاقو زد و با لگد به همون قسمت ضربه میزد دیگه هیچی یادم نمیاد
جین زیر لب زمزمه کرد : عوضی به حسابت میرسم
ا/ت : چی؟ چیزی گفتی؟
جین : نه نه چیزی نگفتم
ا/ت : خب..میخواستی یه چیزی بگی
جین : عا آره میخواستم بگم که چیزه خب
ا/ت : چیزه؟
جین : خب راستش من من
ا/ت : خب؟
جین : من دوست دارم
ا/ت : ....
جین : ا/ت من راستش خیلی دوست دارم خیلی سعی کردم بهت بگم ولی خب نمیشد
ا/ت : .....
جین : ا/ت خوبی؟
دستمو گرفت
ا/ت : منم همینطور
تعجب کردم فکر نمیکردم که دوسم داشته باشه
جین : واقعا؟
خندید و گفت
ا/ت : البته
ا/ت : میشه کمکم کنی بشینم؟
جین : آره آره
بعدم کمکش کردم بشینه و دستمو کشید سمت خودش و بغلم کرد چقدر به این بغل نیاز داشتم منم بغلش کردم
........
فردا ظهر
ا/ت ویو
لباسامو پوشیده بودم امروز مرخص میشم بلاخره
جین : خب میتونیم بریم
پاشدم و دنبالش رفتم داشتم میرفتم که وایساد
ا/ت : چی شد
برگشت و دستمو گرفت منم دستشو گرفتم
جین : الان میخوایم بریم یجا ولی بهت قول میدم اتفاقی نیوفته
ا/ت : کجا
جین : میفهمی
بعدم رفتیم سمت ماشین
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۱۵۷.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.