پارت 20 دزد پنهان
پارت 20 دزد پنهان
ا/ت ویو
لباسامو پوشیده بودم امروز مرخص میشم بلاخره
جین : خب میتونیم بریم
پاشدم و دنبالش رفتم داشتم میرفتم که وایساد
ا/ت : چی شد
برگشت و دستمو گرفت
جین : الان میخوایم بریم یجا ولی بهت قول میدم اتفاقی نیوفته
ا/ت : کجا
جین : میفهمی
بعدم رفتیم سمت ماشین
سوار شدیم واقعا نمیدونم داریم کجا میریم چرا بهم گفت اتفاقی نمیوفته مگه قراره کجا بریم این سوالا ذهنمو پر کرده بود بعد از نیم ساعت رسیدیم به یه عمارت بزرگ نمیدونستم اینجا کجاس
ا/ت : اینجا کجاس
جین : میفهمی..بیا
از ماشین پیاده شدم و دنبالش رفتم وقتی رسیدیم به در دستمو گرفت و گفت :
جین : بازم میگم لازم نیست بترسی اتفاقی نمیوفته
ا/ت : ....
گیج شده بودم خب اینجا کجاست که میگی اتفاقی نمیوفته درو زد که یه خدمتکار درو باز کرد خدمتکار گفت :
خدمتکار : سلام آقا خوش اومدید
آقا ؟ از کجا جینو میشناسه
جین : ممنونم
بعدم دستمو کشید و رفتیم داخل وقتی رفتم داخل صداشو شنیدم
پدر جین : کی بود بنفشه؟ ( اسم خدمتکاره بنفشس)
صداشو که شنیدم یه لرز بدی تو بدنم افتاد دست جینو بیشتر فشار دادم
جین : گفتم اتفاقی نمیوفته لازم نیست بترسی
بنفشه : آقا، آقای جین اومدن
پدر جین بدو اومد دم در وقتی منو جینو کنار هم دید اخماش رفت توهم
پدر جین : خوش اومدی پسرم
جین : اومدم تا یه چیزی رو بهت بگم
پدر جین : البته پسرم بگو
جین : منو ا/ت دیگه باهمیم و قراره با هم ازدواج کنیم
به جین نگاه کردم که خیلی مصمم بهم نگاه کرد نگامون دادم به پدرش که تعجب کرده بود
پدر جین : پسرم معلوم هست داری چی میگی؟ ( با داد )
جین : معلومه
پدر جین : امکان نداره نمیزارم
جین : من فقط اومدم اطلاع بدم نیومدم اجازه بگیرم
پدر جین : این دختره ی کثافت همش تقصیر این دخترس باید بکشمش به طرفم حمله کرد که جین اومد جلوم وایساد
جین : دیگه حق نداری بهش دست بزنی فهمیدی
پدر جین : نمیزارم ، شده اون دخترو میکشم ولی نمیزارم شما 2 تا باهم باشید
جین : تا من هستم دستتم نمیتونه به ا/ت بخوره فهمیدی
پدر جین از اعصبانیت دستاشو مشت کرده بود یهو یه صدای زنونه اومد
زنه : چیشده عشقم
پدر جین رنگش سفید شدو به من من افتاد
جین : اون چه صدایی بود
پدر جین : اون اون
که خود زنه اومد پایین
زنه : عشقم اتفاقی افتاده؟ معرفی نمیکنی؟
پدر جین : ....
جین : بابا این کیه
پدر جین : پسرم
جین : تو حتی نزاشتی 1 سال از فوت مامانم بگذره رفتی.. برات متاسفم
پدر جین : جین پسرم توضیح میدم
جین بدون اینکه حرفی بزنه دستمو گرفت و از اون خونه زدیم بیرون یعنی مادرش مرده؟ کی این اتفاق افتاده
تو ماشین نشسته بودیمو هیچی نمیگفتیم سرشو گزاشته بود رو فرمون دستمو گزاشتم رو شونش
ا/ت : میخوای حرف بزنیم؟
اومد و بغلم کرد که منم بغلش کردم
جین : مادرم 1 هفته بعد از اون روزی که پیدات کردم.. مرد
ا/ت : متاسفم
جین : هنوز 1 سال نشده که پدرم پدرم این کارو کرده
داشت گریه میکرد؟
تاحالا گریه کردنشو ندیدم
جین : مامانم همیشه بهم میگفت که پدرم زیاد از این کارا میکنه ولی من من گوش نمیدادم میگفتم نه بابای من اینکارو نمیکنه نمیخواستم باور کنم بهرحال بابام بود ولی الان با چشمای خودم دیدم
ا/ت : من واقعا متاسفم
جین : متاسف نباش
جین : مهم اینه که دیگه پیش همیم خوشحالم که هستی
ا/ت : منم همینطور
از زبان راوی :
اونا میخواستن خوشبخت بشن بدون اینکه بدونن سرنوشت چی در انتظارشون قرار داده بدون اینکه بدونن توی اون خونه قراره چه اتفاقایی بیوفته قراره خیلی اذیت بشن اما اونا از این خبر ندارن....
پایان فصل 1
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت ویو
لباسامو پوشیده بودم امروز مرخص میشم بلاخره
جین : خب میتونیم بریم
پاشدم و دنبالش رفتم داشتم میرفتم که وایساد
ا/ت : چی شد
برگشت و دستمو گرفت
جین : الان میخوایم بریم یجا ولی بهت قول میدم اتفاقی نیوفته
ا/ت : کجا
جین : میفهمی
بعدم رفتیم سمت ماشین
سوار شدیم واقعا نمیدونم داریم کجا میریم چرا بهم گفت اتفاقی نمیوفته مگه قراره کجا بریم این سوالا ذهنمو پر کرده بود بعد از نیم ساعت رسیدیم به یه عمارت بزرگ نمیدونستم اینجا کجاس
ا/ت : اینجا کجاس
جین : میفهمی..بیا
از ماشین پیاده شدم و دنبالش رفتم وقتی رسیدیم به در دستمو گرفت و گفت :
جین : بازم میگم لازم نیست بترسی اتفاقی نمیوفته
ا/ت : ....
گیج شده بودم خب اینجا کجاست که میگی اتفاقی نمیوفته درو زد که یه خدمتکار درو باز کرد خدمتکار گفت :
خدمتکار : سلام آقا خوش اومدید
آقا ؟ از کجا جینو میشناسه
جین : ممنونم
بعدم دستمو کشید و رفتیم داخل وقتی رفتم داخل صداشو شنیدم
پدر جین : کی بود بنفشه؟ ( اسم خدمتکاره بنفشس)
صداشو که شنیدم یه لرز بدی تو بدنم افتاد دست جینو بیشتر فشار دادم
جین : گفتم اتفاقی نمیوفته لازم نیست بترسی
بنفشه : آقا، آقای جین اومدن
پدر جین بدو اومد دم در وقتی منو جینو کنار هم دید اخماش رفت توهم
پدر جین : خوش اومدی پسرم
جین : اومدم تا یه چیزی رو بهت بگم
پدر جین : البته پسرم بگو
جین : منو ا/ت دیگه باهمیم و قراره با هم ازدواج کنیم
به جین نگاه کردم که خیلی مصمم بهم نگاه کرد نگامون دادم به پدرش که تعجب کرده بود
پدر جین : پسرم معلوم هست داری چی میگی؟ ( با داد )
جین : معلومه
پدر جین : امکان نداره نمیزارم
جین : من فقط اومدم اطلاع بدم نیومدم اجازه بگیرم
پدر جین : این دختره ی کثافت همش تقصیر این دخترس باید بکشمش به طرفم حمله کرد که جین اومد جلوم وایساد
جین : دیگه حق نداری بهش دست بزنی فهمیدی
پدر جین : نمیزارم ، شده اون دخترو میکشم ولی نمیزارم شما 2 تا باهم باشید
جین : تا من هستم دستتم نمیتونه به ا/ت بخوره فهمیدی
پدر جین از اعصبانیت دستاشو مشت کرده بود یهو یه صدای زنونه اومد
زنه : چیشده عشقم
پدر جین رنگش سفید شدو به من من افتاد
جین : اون چه صدایی بود
پدر جین : اون اون
که خود زنه اومد پایین
زنه : عشقم اتفاقی افتاده؟ معرفی نمیکنی؟
پدر جین : ....
جین : بابا این کیه
پدر جین : پسرم
جین : تو حتی نزاشتی 1 سال از فوت مامانم بگذره رفتی.. برات متاسفم
پدر جین : جین پسرم توضیح میدم
جین بدون اینکه حرفی بزنه دستمو گرفت و از اون خونه زدیم بیرون یعنی مادرش مرده؟ کی این اتفاق افتاده
تو ماشین نشسته بودیمو هیچی نمیگفتیم سرشو گزاشته بود رو فرمون دستمو گزاشتم رو شونش
ا/ت : میخوای حرف بزنیم؟
اومد و بغلم کرد که منم بغلش کردم
جین : مادرم 1 هفته بعد از اون روزی که پیدات کردم.. مرد
ا/ت : متاسفم
جین : هنوز 1 سال نشده که پدرم پدرم این کارو کرده
داشت گریه میکرد؟
تاحالا گریه کردنشو ندیدم
جین : مامانم همیشه بهم میگفت که پدرم زیاد از این کارا میکنه ولی من من گوش نمیدادم میگفتم نه بابای من اینکارو نمیکنه نمیخواستم باور کنم بهرحال بابام بود ولی الان با چشمای خودم دیدم
ا/ت : من واقعا متاسفم
جین : متاسف نباش
جین : مهم اینه که دیگه پیش همیم خوشحالم که هستی
ا/ت : منم همینطور
از زبان راوی :
اونا میخواستن خوشبخت بشن بدون اینکه بدونن سرنوشت چی در انتظارشون قرار داده بدون اینکه بدونن توی اون خونه قراره چه اتفاقایی بیوفته قراره خیلی اذیت بشن اما اونا از این خبر ندارن....
پایان فصل 1
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۵۴.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.