[پارت اول]
[پارت اول]
ی روز داشتم تو خیابون راه می رفتم بد همین جور ک ب راه رفتن ادامه می دادم بد یهو ی سگ کوچولو تو خیابون دیدم ک دستش شکسته رفتم سمتش ک کمکش کنم بد وقتی بهش رسیدم حمله کرد بهم شروع کرد ب چنگ زدن و منو انداخت رو زمین همین جوری که داد میزدم و کمک می خواستم یهو یکی سگ رو از روم بلند کرد و گفت خانم شما حالتون خوبه بد من همون جوری رو زمین خوابیده بودم گفتم آره اما یکم دستم درد می کنه و میشه کمکم کنی بلند شم گفت آره و دستمو گرفت ک کمک کنه بلند شم بد ک از رو زمین بلند شدم موهامو زدم کنارو دیدم سگه تو بغل مردست و داره نازش می کنه بد گفتم ببخشید چرا اینو بغل کردین ی وقت بهتون حمله نکنه گفت ن این سگه خوبیه و ب کسی حمله نمی کنه در کل سگ خوبیه و برا این ب شما حمله کرد چون شما لباستون خیلی بلنده و باعث شد ک بترسه ب شما حمله کنه
اوه واقعا خب خیلی ممنونم ک کمکم کردین و ب خدافزی کردمو رفتم بد ی نگاهی ب پشت سرم کردم و دیدم همین جوری داره بهم نگاه می کنه بد من گفتم خدا چیشدع ک این جوری نگاه و میخنده بد برگشتم رفتم سمتش و گفتم ببخشید چیزی شده ک دارین این طوری میخندین گفت آره منم گفته چیشدع بد گفت ب پایین لباست نگاه کن اصلا نصفشو نیست و شروع کرد ب خندیدن بهش گفتم این کجاش خنده داره؟ اومد جلو گفت هیچ جاش فقط من بیشتر ب راه رفتنت خندیدم آخه ی جور عجیبی راه میری بهش گفتم ن من این جوری راه نمی رم فقط پام درد می کنه و بدون این ک حرفی بهش بزنم رفتم داد زد گفت خانم کجا میرییی بد من هیچی بهش نگفتم و همین جوری ب راهم ادامه دادم دیدم یکی دستشو گذاشت رو شونم و گفت کیفتونو جا گذاشتین برگشتم سمتش و گفتم خیلی ممنون بد ک بهش نگاه کردم دیدم باز همون مردست بهش گفتم ببخشید ولی می تونم اسمتونو بدونم گفت اوه اوه خوب داری پیش میری گفتم ینی چی خوب دارم پیش میرم گفت هیچی و من تهیونگ هستم و تو اسمت چیه منم گفتم ا/ت هستم و خوشبختم...
خب اومید وارم خوشتون بیاد 🌚✨
خب من برم بای
ی روز داشتم تو خیابون راه می رفتم بد همین جور ک ب راه رفتن ادامه می دادم بد یهو ی سگ کوچولو تو خیابون دیدم ک دستش شکسته رفتم سمتش ک کمکش کنم بد وقتی بهش رسیدم حمله کرد بهم شروع کرد ب چنگ زدن و منو انداخت رو زمین همین جوری که داد میزدم و کمک می خواستم یهو یکی سگ رو از روم بلند کرد و گفت خانم شما حالتون خوبه بد من همون جوری رو زمین خوابیده بودم گفتم آره اما یکم دستم درد می کنه و میشه کمکم کنی بلند شم گفت آره و دستمو گرفت ک کمک کنه بلند شم بد ک از رو زمین بلند شدم موهامو زدم کنارو دیدم سگه تو بغل مردست و داره نازش می کنه بد گفتم ببخشید چرا اینو بغل کردین ی وقت بهتون حمله نکنه گفت ن این سگه خوبیه و ب کسی حمله نمی کنه در کل سگ خوبیه و برا این ب شما حمله کرد چون شما لباستون خیلی بلنده و باعث شد ک بترسه ب شما حمله کنه
اوه واقعا خب خیلی ممنونم ک کمکم کردین و ب خدافزی کردمو رفتم بد ی نگاهی ب پشت سرم کردم و دیدم همین جوری داره بهم نگاه می کنه بد من گفتم خدا چیشدع ک این جوری نگاه و میخنده بد برگشتم رفتم سمتش و گفتم ببخشید چیزی شده ک دارین این طوری میخندین گفت آره منم گفته چیشدع بد گفت ب پایین لباست نگاه کن اصلا نصفشو نیست و شروع کرد ب خندیدن بهش گفتم این کجاش خنده داره؟ اومد جلو گفت هیچ جاش فقط من بیشتر ب راه رفتنت خندیدم آخه ی جور عجیبی راه میری بهش گفتم ن من این جوری راه نمی رم فقط پام درد می کنه و بدون این ک حرفی بهش بزنم رفتم داد زد گفت خانم کجا میرییی بد من هیچی بهش نگفتم و همین جوری ب راهم ادامه دادم دیدم یکی دستشو گذاشت رو شونم و گفت کیفتونو جا گذاشتین برگشتم سمتش و گفتم خیلی ممنون بد ک بهش نگاه کردم دیدم باز همون مردست بهش گفتم ببخشید ولی می تونم اسمتونو بدونم گفت اوه اوه خوب داری پیش میری گفتم ینی چی خوب دارم پیش میرم گفت هیچی و من تهیونگ هستم و تو اسمت چیه منم گفتم ا/ت هستم و خوشبختم...
خب اومید وارم خوشتون بیاد 🌚✨
خب من برم بای
۵۴.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.