قسم پارت 25
قسم پارت 25
یونگی:فعلا دوستشو خبر کردم که بیاد
.............
یونا:ا....ش....شما کی هستید؟ات کو؟چش شده؟
یونگی:هموقتی برگشت خونه خیس اب بود هم یه بحث طولانی داشتبم که قلبش گرفت
یونا:ا..اما...اما قبلا هم از این اتفاقا افتاده بود براش....فوقش یه روز میموند تو رخت خواب و بعد دوباره روبراه میشد
یونگی:یعنی چـ....
پرستار:همراه خانم کیم ات کیه؟
یونگی:منم
پرستار:چه نسبتی باهاش دارید؟
یونگی:.....خب....د...دوست...دوست پسرشم
پرستار:ایشون سابقه سکته ی قلبی داشتن؟
یونا:یه بار
پرستار:بیماری دیگه ای که نداشتن نه؟
یونا:نه
پرستار:ببینید ایشون متاسفانه مسموم شدن و این سم یه سم خطرناکه و درمانش خیلی سخته و خیلی زمان میبره ، از طریق زخم وارد بدن میشه ایشون فعلا حالشون خوب میشه ولی تا چند سال اینده خون بالا میارن یا سردرد میگیرن پس مواظبشون باشید و بگم که این علائم بیشتر مواقع وقتی خودشو نشون میده که خانم ات خیلی عصبی و یا نگران باشن و یا ترسیده باشن و بهشون استرس زیادی وارد شده باشه
یونگی:تو شک بودم بعد حرف پرستار چشمام سیاهی رفتو تاریکی
.............
نامی:به هوش اومدی؟برای تو که.....عه.....
یونگی:اشکال نداره بگو
نامی:میگم برای تو که خوناشامی سابقه نداشت اینجوری بشی چت شد یهو؟
یونا:خـ..خوناشام؟بـ..ببینم چتونه شما؟از تیمارستان فرار کردید؟
یونگی:خفه شو......تو ام با اون دوستت میاید عمارت من میمونید
ادامه دارد....
یونگی:فعلا دوستشو خبر کردم که بیاد
.............
یونا:ا....ش....شما کی هستید؟ات کو؟چش شده؟
یونگی:هموقتی برگشت خونه خیس اب بود هم یه بحث طولانی داشتبم که قلبش گرفت
یونا:ا..اما...اما قبلا هم از این اتفاقا افتاده بود براش....فوقش یه روز میموند تو رخت خواب و بعد دوباره روبراه میشد
یونگی:یعنی چـ....
پرستار:همراه خانم کیم ات کیه؟
یونگی:منم
پرستار:چه نسبتی باهاش دارید؟
یونگی:.....خب....د...دوست...دوست پسرشم
پرستار:ایشون سابقه سکته ی قلبی داشتن؟
یونا:یه بار
پرستار:بیماری دیگه ای که نداشتن نه؟
یونا:نه
پرستار:ببینید ایشون متاسفانه مسموم شدن و این سم یه سم خطرناکه و درمانش خیلی سخته و خیلی زمان میبره ، از طریق زخم وارد بدن میشه ایشون فعلا حالشون خوب میشه ولی تا چند سال اینده خون بالا میارن یا سردرد میگیرن پس مواظبشون باشید و بگم که این علائم بیشتر مواقع وقتی خودشو نشون میده که خانم ات خیلی عصبی و یا نگران باشن و یا ترسیده باشن و بهشون استرس زیادی وارد شده باشه
یونگی:تو شک بودم بعد حرف پرستار چشمام سیاهی رفتو تاریکی
.............
نامی:به هوش اومدی؟برای تو که.....عه.....
یونگی:اشکال نداره بگو
نامی:میگم برای تو که خوناشامی سابقه نداشت اینجوری بشی چت شد یهو؟
یونا:خـ..خوناشام؟بـ..ببینم چتونه شما؟از تیمارستان فرار کردید؟
یونگی:خفه شو......تو ام با اون دوستت میاید عمارت من میمونید
ادامه دارد....
۲.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.