اسم عشق خوب یا بد
اسم عشق خوب یا بد
پارت ۲۴
[ویو آنالی]
با گفتن این جمله بلند شد و رفت
به سمت اون اتاق برگشتم... روی تخت خودم پرت کردم
............ویو غروب.............
بلند شدم روی تخت نشستم... روبرو تخت قشنگ آینه قدی بود
نگاه صورت غرق خوابم کردم
این روزا زیاد می خوابم...
بلند شدم...دوش گرفتم و لباس پوشیدم
روتین همیشگی انجام دادم... موهام خشک کردم و باز گذاشتم
روی تخت نشستم که در باز شد و خدمه ها اومدن
مینجو: شما خودتون همه چیز انجام دادید ؟
لبخند ملایمی زدم گفتم
آنالی: آره...لازم نیست خودتون خسته کنید...
مینجو: شما خیلی مهربون هستید...چیزی میل ندارید
یکم فکر کردم
آنالی : بستنی می خوام
تعظیم کردن رفتن بعد از چند مین اومد...بستنی داد دستم و با تعظیم رفت
شروع کردم خوردن بستنی...خدایی تو این وضعیت داغون هم فکر خوردن بستنی
هستم...
[ویو جونگ کوک]
تقریباً ساعت ۷ بود به سمت اتاق آنالی رفتم
در باز کردم...آماده نشسته بود داشت بستنی می خورد
دقیقا عین بچهها... اگه یکی دیگه تو این وضعیت حتماً از ترس مرده بود
ولی این اصلأ
جونگ کوک: زود باش بریم
اخم تو نگاهش نشست...
آنالی: الان میام....

پارت ۲۴
[ویو آنالی]
با گفتن این جمله بلند شد و رفت
به سمت اون اتاق برگشتم... روی تخت خودم پرت کردم
............ویو غروب.............
بلند شدم روی تخت نشستم... روبرو تخت قشنگ آینه قدی بود
نگاه صورت غرق خوابم کردم
این روزا زیاد می خوابم...
بلند شدم...دوش گرفتم و لباس پوشیدم
روتین همیشگی انجام دادم... موهام خشک کردم و باز گذاشتم
روی تخت نشستم که در باز شد و خدمه ها اومدن
مینجو: شما خودتون همه چیز انجام دادید ؟
لبخند ملایمی زدم گفتم
آنالی: آره...لازم نیست خودتون خسته کنید...
مینجو: شما خیلی مهربون هستید...چیزی میل ندارید
یکم فکر کردم
آنالی : بستنی می خوام
تعظیم کردن رفتن بعد از چند مین اومد...بستنی داد دستم و با تعظیم رفت
شروع کردم خوردن بستنی...خدایی تو این وضعیت داغون هم فکر خوردن بستنی
هستم...
[ویو جونگ کوک]
تقریباً ساعت ۷ بود به سمت اتاق آنالی رفتم
در باز کردم...آماده نشسته بود داشت بستنی می خورد
دقیقا عین بچهها... اگه یکی دیگه تو این وضعیت حتماً از ترس مرده بود
ولی این اصلأ
جونگ کوک: زود باش بریم
اخم تو نگاهش نشست...
آنالی: الان میام....

- ۱۵.۲k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط