اسم عشق خوب یا بد
اسم عشق خوب یا بد
پارت ۲۳
[ویو آنالی]
کلمات مثل شمشیری آغشته به سم تو قلبم فرو می رفت
جونگ کوک: تو هیچی نداری...جز زیبایی که اینم بدردت نمی خوره.. فقط می تونی بازیچه دست بقیه باشی
قلبم تند می زد . ...من هیچکس ندارم... ولی بازیچه هیچکس
نبودم
جونگ کوک: فکر کردی یکم بهت بها دادم فرد خاصی هستی ؟
با صدای لرزون لب زدم
آنالی: بازیچه هیچکس نبودم..و نخواهد بود.....من از هیچکس بها نخواستم..تا به امروز خودم کار کردم زندگیم ساختم..اگه زنده بمونم همین روال ادامه داره
بدون لحظه فکر گفت:
جونگ کوک: خیلی اعتماد بنفس داری...می دونی چرا همیشه از تو استفاده می کنن که به داداشت آسیب برسونت ؟ ..چون اگه دست به پسرش بزنن تماشون به خاک سیاه می شونه... ولی تو فردی هستی که با پول رد بدلت می کنن
یکم روی بیشتر لش کرد نگاهم کرد
درسته من اونیم که هیچکس نخواستش... درسته من اینم
سرم خم کردم....نفس عمیقی کشیدم..نباید گریه کنم...من قوی هستم
به دست راستم محکم چنگ زده بودم.
جونگ کوک: عروسک چی شد زبونت موش خورد ؟
سرم بالا آوردم... مطمئن هستم گونم قرمز شده...و چشمام خیس شده
آنالی: چی می تونم بگم... حرفی نمونده..شما حقیقت گفتید منم گوش دادم
با یک نگاه عجیبی نگاهم کرد
جونگ کوک: عروسک... تازه اول راه از همین الان گریه کردن شروع کردی
وقتی چیزی نگفتم گفت
جونگ کوک: امشب یک مهمونی هست خودت خوب می دونی چه مهمونی...داداشتم حضور داره اصلأ فکر فرار به سرت نزنه...فکر کاری به سرت نزنه... فقط ساکت و آروم همراه من میای...البته همیشه ساکت هستی
پارت ۲۳
[ویو آنالی]
کلمات مثل شمشیری آغشته به سم تو قلبم فرو می رفت
جونگ کوک: تو هیچی نداری...جز زیبایی که اینم بدردت نمی خوره.. فقط می تونی بازیچه دست بقیه باشی
قلبم تند می زد . ...من هیچکس ندارم... ولی بازیچه هیچکس
نبودم
جونگ کوک: فکر کردی یکم بهت بها دادم فرد خاصی هستی ؟
با صدای لرزون لب زدم
آنالی: بازیچه هیچکس نبودم..و نخواهد بود.....من از هیچکس بها نخواستم..تا به امروز خودم کار کردم زندگیم ساختم..اگه زنده بمونم همین روال ادامه داره
بدون لحظه فکر گفت:
جونگ کوک: خیلی اعتماد بنفس داری...می دونی چرا همیشه از تو استفاده می کنن که به داداشت آسیب برسونت ؟ ..چون اگه دست به پسرش بزنن تماشون به خاک سیاه می شونه... ولی تو فردی هستی که با پول رد بدلت می کنن
یکم روی بیشتر لش کرد نگاهم کرد
درسته من اونیم که هیچکس نخواستش... درسته من اینم
سرم خم کردم....نفس عمیقی کشیدم..نباید گریه کنم...من قوی هستم
به دست راستم محکم چنگ زده بودم.
جونگ کوک: عروسک چی شد زبونت موش خورد ؟
سرم بالا آوردم... مطمئن هستم گونم قرمز شده...و چشمام خیس شده
آنالی: چی می تونم بگم... حرفی نمونده..شما حقیقت گفتید منم گوش دادم
با یک نگاه عجیبی نگاهم کرد
جونگ کوک: عروسک... تازه اول راه از همین الان گریه کردن شروع کردی
وقتی چیزی نگفتم گفت
جونگ کوک: امشب یک مهمونی هست خودت خوب می دونی چه مهمونی...داداشتم حضور داره اصلأ فکر فرار به سرت نزنه...فکر کاری به سرت نزنه... فقط ساکت و آروم همراه من میای...البته همیشه ساکت هستی
- ۱۳.۵k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط