عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش چهارم
شدو
میرسم و وارد اون ساختمون میشم ساختمون بزرگیه، از یکی پرسیدم که باید کجا برم و اونم آدرس دقیق اتاق رو بهم داد و رسیدم اونجا و در زدم.
سیلور: بفرمایید! در بازه.
_ سلام روز بخیر من واسه کاری که پیشنهاد داده بودید اومدم!
سیلور: اوه بله! آقای...شدو! درسته؟
_ بله درسته اسمم شدوعه.
سیلور: خب طبق مشخصات، شما فردی آموزش دیده هستید و قابلیت رو واسه محافظ بودن دارین.
_ بله، من آمادهام تا وظایفم رو در قبال محافظت از اون شخص انجام بدم.
سیلور: خیلی خوبه! راستی اسم من هم سیلور ببخشید که اسمم رو یادم رفت من مدیر برنامههای سونیک هستم.
مممم آشنا شدن و شناختن افراد...بد نیست باید این رو هم یاد بگیرم و مراقب افراد اونجا باشم که یه وقت نفوذی نباشن.
_ از آشناییتون خوشبختم آقای سیلور.
سیلور: خیلی ممنون همون سیلور خالی صدام بزن نمیخواد زیاد رسمی باشه، از اینکه قبول کردید که کار به این سختی رو قبول کنید بسیار ممنونم، آخه سونیک یکم دردسرسازه.
_ دردسرساز؟
سیلور: بله اون چند وقت پیش از خونه فرار کرد و من به شدت از این موضوع نگران شدم، به قول خودش میخواست یکم تنوع ایجاد کنه!
این جملهرو با کمی حرص گفت. فکر کنم یکم سونیک؟ آره اهل دردسر باشه ولی تا وقتی من هستم نباید نگران باشن.
_ از این بابت مطمئن باشید که من مراقب ایشون هستم.
سیلور: خیلی خوبه خوشحالم. حالا بفرمایید بریم که با ایشون آشنا بشید.
_______________________
سونیک
داشتم فیلمنامه یه برنامه رو تمرین میکردم، روی مبل نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم. که در خونه یهو باز شد.
سیلور: سلام سونیک! حالت چطوره؟
_ خوبم دارم تمرین میکنم. ببینم این چه قیافهایه؟!
سیلور: چون واست یا سوپرایز دارم...بفرما! با شدو آشنا شو بادیگارد جدیدت.
_ چییییی جانم!! بادیگارد!! چرا من باید بادیگارد داشته باشم.
سیلور( با لبخند): به خاطر دردسرهایی که به سرم آوردی این کارو کردم.
بخش چهارم
شدو
میرسم و وارد اون ساختمون میشم ساختمون بزرگیه، از یکی پرسیدم که باید کجا برم و اونم آدرس دقیق اتاق رو بهم داد و رسیدم اونجا و در زدم.
سیلور: بفرمایید! در بازه.
_ سلام روز بخیر من واسه کاری که پیشنهاد داده بودید اومدم!
سیلور: اوه بله! آقای...شدو! درسته؟
_ بله درسته اسمم شدوعه.
سیلور: خب طبق مشخصات، شما فردی آموزش دیده هستید و قابلیت رو واسه محافظ بودن دارین.
_ بله، من آمادهام تا وظایفم رو در قبال محافظت از اون شخص انجام بدم.
سیلور: خیلی خوبه! راستی اسم من هم سیلور ببخشید که اسمم رو یادم رفت من مدیر برنامههای سونیک هستم.
مممم آشنا شدن و شناختن افراد...بد نیست باید این رو هم یاد بگیرم و مراقب افراد اونجا باشم که یه وقت نفوذی نباشن.
_ از آشناییتون خوشبختم آقای سیلور.
سیلور: خیلی ممنون همون سیلور خالی صدام بزن نمیخواد زیاد رسمی باشه، از اینکه قبول کردید که کار به این سختی رو قبول کنید بسیار ممنونم، آخه سونیک یکم دردسرسازه.
_ دردسرساز؟
سیلور: بله اون چند وقت پیش از خونه فرار کرد و من به شدت از این موضوع نگران شدم، به قول خودش میخواست یکم تنوع ایجاد کنه!
این جملهرو با کمی حرص گفت. فکر کنم یکم سونیک؟ آره اهل دردسر باشه ولی تا وقتی من هستم نباید نگران باشن.
_ از این بابت مطمئن باشید که من مراقب ایشون هستم.
سیلور: خیلی خوبه خوشحالم. حالا بفرمایید بریم که با ایشون آشنا بشید.
_______________________
سونیک
داشتم فیلمنامه یه برنامه رو تمرین میکردم، روی مبل نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم. که در خونه یهو باز شد.
سیلور: سلام سونیک! حالت چطوره؟
_ خوبم دارم تمرین میکنم. ببینم این چه قیافهایه؟!
سیلور: چون واست یا سوپرایز دارم...بفرما! با شدو آشنا شو بادیگارد جدیدت.
_ چییییی جانم!! بادیگارد!! چرا من باید بادیگارد داشته باشم.
سیلور( با لبخند): به خاطر دردسرهایی که به سرم آوردی این کارو کردم.
- ۴.۱k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط