سناریو وقتی که
سناریو: (وقتی که....)
ات: لبخند-
سونگمین: راستش درمورد چیزی که میخوایم صحبت کنیم میتونه یکم شوکت کنه
ات: خب چیه بگید دیگه
چانگبین: ما بهت علاقه داریم
ات: یکمی تعجب و سکوت-
داشتی فقط نگاشون میکردی و حرفی نداشتی بزنی و سکوت ریزی ایجاد شد
بنگ چان: ببین ات ما به هیچ وجه نمیخوایم اذیتت کنیم تو میتونی باهامون رو راست باشی، هرجور هم باشه درکت میکنیم که برات سخته
ات: خب..اخه....همتون؟
لینو: اوهوم هر هشتامون
ات: چجوری؟
هان: منظورت چیه؟
ات: آخه من چی دارم که دوسم دارید؟
فلیکس: یه قلب مهربون
ات: نه نه نه، این حستون گذراست
هیوجین: اتفاقا برعکسشه
جونگین: درسته
بنگ چان: ات تو مثل خواهرمونی، درسته که الان این حرکت ما تونسته طرز فکرت رو خراب کنه و تغییر بده ولی مطمئن باش از رابطه دوستیمون چیزی کم نمیکنه
ات: نه من اصلا مشکلی ندارم، ولی آخه مگه میشه، هشتا....یجورایی عجیبه، منم دوستون دارما....اما تاحالا همچین تجربه ای نداشتم
هان: حق داری، منم جای تو بودم کپ میکردم اونم هشتا
ات: خنده- به نظرتون میشه؟
چانگبین: البته
سونگمین: چرا که نه
ات: خب.......پس فک نمیکنم مشکلی داشته باشم، به هر حال شما تنها کسایی هستید که بیشتر از خودم دوستشون دارم و باهاشون راحتم
فلیکس: یعنی الان قبول کردی؟ تو فرصت داری و میتونی بیشتر فکر کنی
ات: اوهوم، به نظرم که الان شما از بست ترین دوستام به دوست پسرام تغییری نکردید، اصلا چیزی نیست که بخواید تغییر کنید
لینو: شاید از جاهایی تغییر کردیم از کجا میدونی
چان: عهههههه
ات: بخدا بخواید اینطوری کنید قبول نمیکنما
هیوجین: خنده- تو الان دیگه شدی دوست دخترمون
ات: خب حالا....یکم چیز جدیدیه پس آنقدر نگیدش
بنگ چان: بسته دیگه غذاتونو بخورید تا زنگ نخورده
پایان🫠👋✨
(بخدا لایک نکنی و نظرتو نگی از سگ کمتریییییی
سر پست کردن این من کلی بدبختی کشیدممممم)
ات: لبخند-
سونگمین: راستش درمورد چیزی که میخوایم صحبت کنیم میتونه یکم شوکت کنه
ات: خب چیه بگید دیگه
چانگبین: ما بهت علاقه داریم
ات: یکمی تعجب و سکوت-
داشتی فقط نگاشون میکردی و حرفی نداشتی بزنی و سکوت ریزی ایجاد شد
بنگ چان: ببین ات ما به هیچ وجه نمیخوایم اذیتت کنیم تو میتونی باهامون رو راست باشی، هرجور هم باشه درکت میکنیم که برات سخته
ات: خب..اخه....همتون؟
لینو: اوهوم هر هشتامون
ات: چجوری؟
هان: منظورت چیه؟
ات: آخه من چی دارم که دوسم دارید؟
فلیکس: یه قلب مهربون
ات: نه نه نه، این حستون گذراست
هیوجین: اتفاقا برعکسشه
جونگین: درسته
بنگ چان: ات تو مثل خواهرمونی، درسته که الان این حرکت ما تونسته طرز فکرت رو خراب کنه و تغییر بده ولی مطمئن باش از رابطه دوستیمون چیزی کم نمیکنه
ات: نه من اصلا مشکلی ندارم، ولی آخه مگه میشه، هشتا....یجورایی عجیبه، منم دوستون دارما....اما تاحالا همچین تجربه ای نداشتم
هان: حق داری، منم جای تو بودم کپ میکردم اونم هشتا
ات: خنده- به نظرتون میشه؟
چانگبین: البته
سونگمین: چرا که نه
ات: خب.......پس فک نمیکنم مشکلی داشته باشم، به هر حال شما تنها کسایی هستید که بیشتر از خودم دوستشون دارم و باهاشون راحتم
فلیکس: یعنی الان قبول کردی؟ تو فرصت داری و میتونی بیشتر فکر کنی
ات: اوهوم، به نظرم که الان شما از بست ترین دوستام به دوست پسرام تغییری نکردید، اصلا چیزی نیست که بخواید تغییر کنید
لینو: شاید از جاهایی تغییر کردیم از کجا میدونی
چان: عهههههه
ات: بخدا بخواید اینطوری کنید قبول نمیکنما
هیوجین: خنده- تو الان دیگه شدی دوست دخترمون
ات: خب حالا....یکم چیز جدیدیه پس آنقدر نگیدش
بنگ چان: بسته دیگه غذاتونو بخورید تا زنگ نخورده
پایان🫠👋✨
(بخدا لایک نکنی و نظرتو نگی از سگ کمتریییییی
سر پست کردن این من کلی بدبختی کشیدممممم)
- ۲۷.۱k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط