چند پارتی از لینو وقتی که نزدیک بود
چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)
سه سال میشد که دبیو کرده بودید و یه گروه نه نفره داشتید و توهم عضو نهم بودی یه چند ماهی شده بود که یکی از استف هاتون تغییر کرده بود، معمولا دوتا استف داشتید و از اینکه یدونشون تغییر کرده تورو سر یه موضوعی اذیت میکرد...خب تو دختر خوش قلب و مهربونه و خوش اندامی بودی، بعضی افرادِ سمی کلی فکرای کثیف رو با توُ، تو ذهنشون میگذروندن و تو از این موضوع خبر داشتی و خب از همین موضوع میترسیدی، هر لحظه ممکن بود اتفاقی بیوفته، ولی خب تو اعضا رو داشتی و اگر مشکلی پیش نیومد با اونا درمیون میزاشتی، مثل اینبار که چون استف جدیدی اومده بود باعث شده نا امنی هایی برات پیش بیاد
اون بهت گفته بود باهاش رابطه برقرار کنی، خیلی مرموزانه نزدیکت میشد و ادعا میکرد عاشقته، البته که معلوم بود این فقط یه هوسه تو سر این موضوع خیلی میترسیدی و به اعضا گفته بودی، اونا هیچ جوره اجازه نمیدادن نزدیکت بشه موقع تمرین، تو خوابگاه، خوندن و مکان های دیگه چ...یکیشون همراهت میومد تو میتونستی با وجود اونا خیالت راحت باشه اما اینبار زیاد جدی شده بود. شما بخاطر کنسرتی که چندروزه دیگه داشتین سخت تمرین میکردین مخصوصا تو، همیشه تا صبح پشت هم تمرین میکردی البته که حداقل یکی از اعضا باهات تمرین میکردن اما....ایندفعه ریسک بزرگی پیش اومد
ات: عاهههه-نفس نفس زدن-یکمه دیگه فقط یکم
لینو: نگران نباش من میمونم بیا بیشتر تمرین کنیم
ات: ممنونم
از چشمای لینو معلوم بود خیلی خسته شده کلی بهش حرف زدی تا قبول کنه که بره استراحت کنه
لینو: من خسته نیستم
ات: زود برو داری میمیری
لینو: خودت چی؟
ات: منم دیگه تموم میکنم
لینو: ات
ات: هوم
لینو: استف پس چی
ات: خب....
لینو: میمونم
ات: ولش کن الان خیلی دیر وقته مطمئنا خوابگاهه تازه در هم قفل میکنم
لینو: باشه....فقط زود بیا لطفا
ات: لبخند- باشه
لینو وسایلاشو برداشتو رفت تو هم رفتی آهنگتو پلی کردی و شروع کردی به تمرین وسط تمرینت صدایی شنیدی اهنگو قطع کردی و رفتی ببینی صدا از کجاست، یکم بیرونو نگاه کردی اما خبری نبود، بیشتر اوقات اینطوری میشدی و فکر کردی بازم اونطوریه، که چیزی یادت اومد
ات: صب کن ببینم من در رو قفل کردم؟
برگشتی و رفتی سمت درو میخواستی قفل کنی که دیدی کلید نیستش داشتی دنبالش میگشتی که یهو از اونور در باز شد تو نگاهی کردی که کسی رو دیدی که مو به تنت سیخ کرد، میخواستی در رو با فشار بیشتری ببندی که پاشو گذاشت و مانع کارت شد، داشتی تقلا میکردی که هولت داد و افتادی زمین
ات: نه نه نه نه....خواهش میکنم....این امکان نداره... -تو دلت
سه سال میشد که دبیو کرده بودید و یه گروه نه نفره داشتید و توهم عضو نهم بودی یه چند ماهی شده بود که یکی از استف هاتون تغییر کرده بود، معمولا دوتا استف داشتید و از اینکه یدونشون تغییر کرده تورو سر یه موضوعی اذیت میکرد...خب تو دختر خوش قلب و مهربونه و خوش اندامی بودی، بعضی افرادِ سمی کلی فکرای کثیف رو با توُ، تو ذهنشون میگذروندن و تو از این موضوع خبر داشتی و خب از همین موضوع میترسیدی، هر لحظه ممکن بود اتفاقی بیوفته، ولی خب تو اعضا رو داشتی و اگر مشکلی پیش نیومد با اونا درمیون میزاشتی، مثل اینبار که چون استف جدیدی اومده بود باعث شده نا امنی هایی برات پیش بیاد
اون بهت گفته بود باهاش رابطه برقرار کنی، خیلی مرموزانه نزدیکت میشد و ادعا میکرد عاشقته، البته که معلوم بود این فقط یه هوسه تو سر این موضوع خیلی میترسیدی و به اعضا گفته بودی، اونا هیچ جوره اجازه نمیدادن نزدیکت بشه موقع تمرین، تو خوابگاه، خوندن و مکان های دیگه چ...یکیشون همراهت میومد تو میتونستی با وجود اونا خیالت راحت باشه اما اینبار زیاد جدی شده بود. شما بخاطر کنسرتی که چندروزه دیگه داشتین سخت تمرین میکردین مخصوصا تو، همیشه تا صبح پشت هم تمرین میکردی البته که حداقل یکی از اعضا باهات تمرین میکردن اما....ایندفعه ریسک بزرگی پیش اومد
ات: عاهههه-نفس نفس زدن-یکمه دیگه فقط یکم
لینو: نگران نباش من میمونم بیا بیشتر تمرین کنیم
ات: ممنونم
از چشمای لینو معلوم بود خیلی خسته شده کلی بهش حرف زدی تا قبول کنه که بره استراحت کنه
لینو: من خسته نیستم
ات: زود برو داری میمیری
لینو: خودت چی؟
ات: منم دیگه تموم میکنم
لینو: ات
ات: هوم
لینو: استف پس چی
ات: خب....
لینو: میمونم
ات: ولش کن الان خیلی دیر وقته مطمئنا خوابگاهه تازه در هم قفل میکنم
لینو: باشه....فقط زود بیا لطفا
ات: لبخند- باشه
لینو وسایلاشو برداشتو رفت تو هم رفتی آهنگتو پلی کردی و شروع کردی به تمرین وسط تمرینت صدایی شنیدی اهنگو قطع کردی و رفتی ببینی صدا از کجاست، یکم بیرونو نگاه کردی اما خبری نبود، بیشتر اوقات اینطوری میشدی و فکر کردی بازم اونطوریه، که چیزی یادت اومد
ات: صب کن ببینم من در رو قفل کردم؟
برگشتی و رفتی سمت درو میخواستی قفل کنی که دیدی کلید نیستش داشتی دنبالش میگشتی که یهو از اونور در باز شد تو نگاهی کردی که کسی رو دیدی که مو به تنت سیخ کرد، میخواستی در رو با فشار بیشتری ببندی که پاشو گذاشت و مانع کارت شد، داشتی تقلا میکردی که هولت داد و افتادی زمین
ات: نه نه نه نه....خواهش میکنم....این امکان نداره... -تو دلت
- ۲۵.۶k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط