❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation - a new beginning"
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part20
نیمه شب با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم.
با کلافگی راه افتادم برم اب بخورم که دست نیک رو لگد کردم!
چون رو زمین خوابیده بود یه لحظه تشخیص ندادم اون چیز نرم چیه، اما وقتی ناله دردمندش رو شنیدم خیلی عذاب وجدان گرفتم!
نیک مست خواب بود و خیلی زود دوباره به خواب رفت.
از کنارش رد شدم و در اتاق رو باز کردم.
طبق معمول لامپ اتاق سیترا روشن بود.
خواستم از اتاق خارج بشم که با صدای قدم های شخصی، مکث کردم.
کوک بود که داشت از پله ها بالا می اومد!
تعجب کردم... مگه نرفته بود خونه؟
با دیدن قدم های سُستش که به سمت اتاق سیترا میرفت، تو اتاق موندم و از لای در نگاه کردم.
کوک چند تا ضربه به در اتاق زد و به محض بیرون اومدن سیترا، به دیوار پینش کرد و سرش رو تو گردنش فرو برد!
با دست جلوی دهنم رو گرفتم.
نور اتاق سیترا که وارد راهرو شده بود همه چی رو واضح نشون میداد.
سیترا با تعجب ضربه ای به کوک زد: ببینم تو مستی؟
کوک با خماری بینیش رو به گردن سفید سیترا مالید: اره... اره مست تو ام!
سیترا با اخم گفت: گذاشتم اینجا بمونی، نگفتم مست کنی و بعد بیای سراغم.
.... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part20
نیمه شب با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم.
با کلافگی راه افتادم برم اب بخورم که دست نیک رو لگد کردم!
چون رو زمین خوابیده بود یه لحظه تشخیص ندادم اون چیز نرم چیه، اما وقتی ناله دردمندش رو شنیدم خیلی عذاب وجدان گرفتم!
نیک مست خواب بود و خیلی زود دوباره به خواب رفت.
از کنارش رد شدم و در اتاق رو باز کردم.
طبق معمول لامپ اتاق سیترا روشن بود.
خواستم از اتاق خارج بشم که با صدای قدم های شخصی، مکث کردم.
کوک بود که داشت از پله ها بالا می اومد!
تعجب کردم... مگه نرفته بود خونه؟
با دیدن قدم های سُستش که به سمت اتاق سیترا میرفت، تو اتاق موندم و از لای در نگاه کردم.
کوک چند تا ضربه به در اتاق زد و به محض بیرون اومدن سیترا، به دیوار پینش کرد و سرش رو تو گردنش فرو برد!
با دست جلوی دهنم رو گرفتم.
نور اتاق سیترا که وارد راهرو شده بود همه چی رو واضح نشون میداد.
سیترا با تعجب ضربه ای به کوک زد: ببینم تو مستی؟
کوک با خماری بینیش رو به گردن سفید سیترا مالید: اره... اره مست تو ام!
سیترا با اخم گفت: گذاشتم اینجا بمونی، نگفتم مست کنی و بعد بیای سراغم.
.... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.