❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
کوک به کمر سیترا چنگ زد: عاح... دلم برات تنگ شده!
سیترا نفس عمیقی کشید: تو مستی و بهتره تا لت و پارت نکردم گورتو گم کنی.
کوک بیشتر به سیترا چسبید: چی میشه یکم باهام مهربون باشی؟ 7سالِ فاکی منتظرت موندم، 7سال به هیچکس نزدیک نشدم...
موهای سیترا رو زد پشت گوشش: از این دنیا هیچی جز تو نمیخوام، دارم تو اتیش عذاب وجدانم میسوزم این تنبیه برام کافی نیست؟
سیترا اخم کمرنگی کرد: هنوز خیلی مونده تاوان کارتو پس بدی.
کوک با عطش به سیترا نگاه کرد: من عاشق زجر کش شدن بین دستای تو ام، فقط یکم باهام راه بیا توله گرگ هات من.
گفت و بی مقدمه لب های سیترا رو بوسید!
چشمام دیگه گرد تر از این نمیشد!
اون لعنتی چه دل و جرعتی داشت!
اگه تو این دنیا فقط یک نفر لیاقت سیترا رو داشت اون فاکر کله خرابی به اسم جئون جونگکوک بود!
سیترا چندتا ضربه به سینه کوک زد تا ازش فاصله بگیره، اما کوک مثل تشنه ای که به اب رسیده، با ولع بیشتری لب های سیترا رو میبلعید!
جالب اینکه سیترا اون طور که باید مقاومت نمیکرد و درکمال تعجب بعد از چند دقیقه دستاش دور گردن کوک حلقه شد و تو بوسه همراهیش کرد!
کوک کمی مکث کرد. معلوم بود شوکه شده!
اما زیاد طولش نداد.
محکم تر به فرنچ کیس خواستنیشون ادامه داد، در همون حین دستاشو از کمر سیترا پایین برد و به زیر ران هاش رسوند، بعد همزمان دوتا اسپنک محکم نثار هر دو طرف باسن سیترا کرد!
سیترا که انگار معنی این حرکت رو میدونست، جست کوتاهی زد و پاهاشو دور کمر کوک حلقه کرد.
کوک همونطور که وحشیانه بوسه رو هدایت میکرد، سیترا رو که حالا تو بغلش بود تو اتاق برد و در رو بست!
و من.... من از، شدت بهت و حیرت خشکم زده بود!
اون دونفر کنار هم ورای تصور بودن!
دوتا ادم بی نقص و جذاب که حالا با هم تکمیل شده بودن!
اونجوری که کوک مثل یه ددی خشن بوسه رو هدایت میکرد... اون جوری که سیترا با این همه قدرت و سلطه، پیش اون مثل یه بیبی هات و مطیع بود...
اون تصویر خیلی زیبا بود!
خیلی خیلی زیبا!
و یقینا این استارت رابطه دوباره اون دو نفر بود و من از صمیم قلب براشون خوشحال بودم!
صبح روز بعد در کمال خوش شانسی خبری از
... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
( از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
سیترا نفس عمیقی کشید: تو مستی و بهتره تا لت و پارت نکردم گورتو گم کنی.
کوک بیشتر به سیترا چسبید: چی میشه یکم باهام مهربون باشی؟ 7سالِ فاکی منتظرت موندم، 7سال به هیچکس نزدیک نشدم...
موهای سیترا رو زد پشت گوشش: از این دنیا هیچی جز تو نمیخوام، دارم تو اتیش عذاب وجدانم میسوزم این تنبیه برام کافی نیست؟
سیترا اخم کمرنگی کرد: هنوز خیلی مونده تاوان کارتو پس بدی.
کوک با عطش به سیترا نگاه کرد: من عاشق زجر کش شدن بین دستای تو ام، فقط یکم باهام راه بیا توله گرگ هات من.
گفت و بی مقدمه لب های سیترا رو بوسید!
چشمام دیگه گرد تر از این نمیشد!
اون لعنتی چه دل و جرعتی داشت!
اگه تو این دنیا فقط یک نفر لیاقت سیترا رو داشت اون فاکر کله خرابی به اسم جئون جونگکوک بود!
سیترا چندتا ضربه به سینه کوک زد تا ازش فاصله بگیره، اما کوک مثل تشنه ای که به اب رسیده، با ولع بیشتری لب های سیترا رو میبلعید!
جالب اینکه سیترا اون طور که باید مقاومت نمیکرد و درکمال تعجب بعد از چند دقیقه دستاش دور گردن کوک حلقه شد و تو بوسه همراهیش کرد!
کوک کمی مکث کرد. معلوم بود شوکه شده!
اما زیاد طولش نداد.
محکم تر به فرنچ کیس خواستنیشون ادامه داد، در همون حین دستاشو از کمر سیترا پایین برد و به زیر ران هاش رسوند، بعد همزمان دوتا اسپنک محکم نثار هر دو طرف باسن سیترا کرد!
سیترا که انگار معنی این حرکت رو میدونست، جست کوتاهی زد و پاهاشو دور کمر کوک حلقه کرد.
کوک همونطور که وحشیانه بوسه رو هدایت میکرد، سیترا رو که حالا تو بغلش بود تو اتاق برد و در رو بست!
و من.... من از، شدت بهت و حیرت خشکم زده بود!
اون دونفر کنار هم ورای تصور بودن!
دوتا ادم بی نقص و جذاب که حالا با هم تکمیل شده بودن!
اونجوری که کوک مثل یه ددی خشن بوسه رو هدایت میکرد... اون جوری که سیترا با این همه قدرت و سلطه، پیش اون مثل یه بیبی هات و مطیع بود...
اون تصویر خیلی زیبا بود!
خیلی خیلی زیبا!
و یقینا این استارت رابطه دوباره اون دو نفر بود و من از صمیم قلب براشون خوشحال بودم!
صبح روز بعد در کمال خوش شانسی خبری از
... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
( از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۵.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.