پارت

پارت ( ۳ )


{ عمارت متروکه }


با تهیونگ به سمت اون عمارت عجیب رفتیم

بعد چند دقیقه که داشتیم راه می‌رفتیم حس کردم کسی داره پشت سرمون میاد برگشتم ولی کسی نبود آه باز خیالاتی شدم رسیدیم سمت اون عمارت که نگاهم قفل زیباییش شده بود
چراقای قرمز و سفید همه چیز عمارت زیبا بود یکم دقت کردم دیدم دوتا بادیگارد جلو در وایسادن


& عجیبه فک کنم آدم بزرگی اینجا زندگی میکنه

+اره

صدای پارس سگ میومد خیلی کنجکاو بودم که ببینم داخلش چجوریه حتما جای محشریه

&خب بهتره برگردیم

+اره بریم


( سه روز بعد )

داشتم از پله ها میرفتم بالا که حس کردم یکی پشتمه برگشتم بازم کسی نبود از وقتی آمدیم اینجا احساس میکنم یکی داره نگاهمون می‌کنه رفتم سمت اتاقمون که تهیونگ رو تخت دراز کشیده بود و داشت با گوشی ور میرفت

+ته

&هوم

+حس میکنم یکی دنبالمه

.....&

ته هم تهیونگ با توام

&ها باشه باشه

آه داشت با گوشی بازی میکرد اصلا هواسش به من نبود تصمیم گرفتم خودم برم حیاط و چک کنم تا ببینم چه خبره
رفتم سمت حیاط داشتم همه جارو چک میکردم که احساس کردم یکی پشتم داره نفس می‌کشه نفس داغه یه نفرو پشت گردنم حس میکردم میخواستم ببینم کیه که چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم..........






کامنت و لایک یادتون نرههههه❤️❤️❤️
دیدگاه ها (۲)

خوشگلا اصل بدین فالوورامو بشناسممم

پارت ( ۴ ) { عمارت متروکه }ویو تهیونگ داشتم با گوشی بازی میک...

پارت ( ۲ ){ عمارت متروکه }ویو ا/ت داشتیم تک تک جاهای عمارت ر...

پارت ( ۱ ) {عمارت متروکه }سلام من کیم ا/ت هستم ۲۳ سالمه با ت...

آبنبات تلخ

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط