گناهکار part

( گناهکار ) ۸۳ part

جیمین کلافه درحال خشک کردن ظرف ها بود یون بیول هم بعد از خشک شدن شون توی کابینت می‌چید با خنده ریزی پنهان به جیمین که چهره پکری داشت نگاه کرد داشت کم کم نرم میشد اون شبیه بابا ها رفتار نمی‌کرد بیشتر شبیه یه رفیق رفتار میکرد و این باعث معذب نشدن یون بیول میشد
جیمین با دستمال آخرین بشقاب رو خشک کرد بلافاصله به دست پسرش داد یون بیول هم آن را در کابینت نهاد بعد از بستن درب کابینت روبه جیمین کرد با پوزخندی گفت : آره خوب شما ها عادت دارین خدمتکارا همه کار ها رو انجام بدن مگه نه پول دار بودن همین دیگه
جیمین طعنه ای که پسرش زد رو به خوبی فهمید لب تر کرد و دست تو جیب شلوارش فروع برد بی تفاوت بیان کرد : شب میریم رستوران بخاطر خوشحال کردن رزه بیایی خوب میشه
یون بیول: من برای خوشحال کردن مامانم هرکاری میکنم
جیمین مقابلش دست به سینه ایستاد و با لحنی مانند پیروزی بیان کرد : پارک یون بیول حاضری با من همکاری کنی تا رز رو سورپرایز کنیم
یون بیول هم هم‌چنان مانند پدرش دست به سینه مقابلش ایستاد و با اعتماد به نفس بیان کرد : قبوله پارک جیمین
جیمین دستشو دراز کرد و هم چنان یون بیول بهش دست داد مانند بستن قراردادی دست تکان دادن یعنی چه سورپرایزی در پیش راه رز جیمین و مامان یون بیول بود، در چشم های آن پدر و پسر خوانده میشد که نقشه های در سر دارند

سئول , شب ,
ساعت 30؛19

روی زمین نشسته و مشغول برق زدن به پایش بود آن نقطه از اتاق جلوی بالکن وجبی بلند بود پس به راحتی میشد آنجا نشست
جیمین با ورودش به اتاق لحظه ای چشم اش خورد به همسرش در آن لباس صورتی صاف رنگ شباهت زیادی به پرنسس رز داشت تنها برای همین شباهت اش او را رز صدا میزد
به سویش قدم برداشت بلافاصله جلویش ایستاد به خوبی پاهای برهنه اش نمایان بودن و باعث اخم رو پیشانی شوهر اش میشد
مقابلش روی یه پایش نشست باعث نگاه کردن همسرش روی خودش شد دست از زدن برق پا برداشت روبه شوهرش کرد و گفت : من حاضرم بریم دیگه
جیمین دست برد سمته دامن ات و آهسته را روی پاهایش کشیدش با اخم رو پیشونیش نجوا کرد : من نمی‌خوام زنم همچین لباسی بپوشه
همسرش از روی زمین بلند هم‌چنان جیمین هم بلند شد
انگشت هایش را سمته کربات طوسی رنگ شوهرش برد و درستش کرد
دست هاشو روی لب های کت جیمین قرار داد و نزدیکش شد با لبخندی گفت : عشقم میدونی که هر جور دلم بخواد لباس می‌پوشم و انتظار دارم توهم چیزی نگی
دیدگاه ها (۵)

( گناهکار ) ۸۴ part جیمین کلافه چشم هایش را چرخواند و در نها...

( گناهکار ) ۸۶ part دستشو به سمته درب گرفت هه کیو عصبی قدم ب...

( گناهکار ) ۸۲ part یون بیول : پارک جیمین کجا... اما حرفش با...

( گناهکار ) ۸۱ part نگاه کوتاهی به جیمین انداخت که ریلکس مشغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط