ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۱۰

سعي كرد عادي و نرمتر با قضیه برخورد کنه و اروم
:گفت داد نزن..بمون خونه
خونم به جوش اومد و با خشم از لاي دندونام گفتم:نیم
ساعت وقت داري بياي اين درو باز کني..
حس کردم لبخند زد و گفت:وگرنه؟؟
خيلي محكم و جدي گفتم وگرنه بلایی سر خودم میارم که مثل سگ پشیمون شي..ببین کی گفتم جیمین ترینر.. امتحانم نكن... اونم الان.. فقط نیم ساعت..
انگار لبخندش جمع شد و تند و نگران گفت:الا دیوونه بازي در نیار.. چرا مزخرف میگی؟
با نفرت :گفتم فقط نیم ساعت بعدش ببین چی میشه و عصبي گوشي رو قطع کردم
احمق لعنتي..
به جاي حرف زدن و گفتن حقیقت برای من در قفل میکنه
که بیرون نرم
این سکته داد منو..
تند به ساعت نگاه کردم..
نیم ساعتش از همین الان شروع شد..
بچرخ تا بچرخیم شازده
دیگه اون روي سگم رو بالا آورده..
هرچی مدارا کردم بسشه..
باید اون روي سگمم ببينه..
عصبي
دستامو مشت کردم
اشفته و خشن قدم زدم که کلید تند و مضطرب تو قفل
چرخید.
تند به ساعت نگاه کردم.
یه ربع از زمانش مونده بود..
لبخند پر از ذوقي رو لبم نشست که تند جمعش کردم..
پس مهمم و نگرانم میشه
درو که باز کرد اخم غلیظی کردم و تند رفتم جلو و خواستم
خودمو بندازم بیرون که سریع جلومو گرفت و عصبي
گفت:کجا؟کجا؟
دندونامو به هم فشردم
هولم داد داخل و با خشم و اخماي غليظ گفت:اون چه
مزخرفاتي بود پشت تلفن گفتی؟
- ميتونستي نياي و بموني نتيجه رو ببيني.
و باز خواستم رد شم که راهمو سد کرد و خيلي عصبي گفت تو بیخود ميكردي.. الا يك بار دیگه اینطور حرف بزني دندوناتو تو دهنت میشکونمااا...
و با غیض گفت برو تو
خشن و با تاکید گفتم من زندانی تو نیستم و میخوام برم
بیرون
با اخم غليظي گفت:گفتم برو تو..
داد زدم نمیرم
صدام لرزید.
ممکنه هیچ عشق و حسي وسط نباشه و فقط اثرات گذشته
باشه؟
چرا همیشه مراقبم بود؟
يعني..هیچ حسي وسط نیست؟
حتي يه ذره ؟
قلبم تیر کشید و خشمم بیشتر شد و با غیض دستمو مشت
کردم و کوبیدم تو سینهاش و داد زدم نمیتونی حبسم
ني..حق نداري
دیدگاه ها (۲)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۱۱عصبي دستمو گرفت و خشن گفت:د...

فصل سوم ) پارت ۵۱۲جیمین گرفته و بلند گفت فرد و نیکول دارن نا...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۰۹گنگ چشمامو گشاد کردم و تند ...

ظهور ازدواج پارت ۵۰۸ دلم خیلی ازش گرفته بود. قلبم شکسته بو...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۲۵ خندید و گفت فرد : اینا چیه...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۷نيكول خودشو عقب کشید و جدی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط